موعود در ادیان مختلف 3
آیین زرتشت و زرتشتیگری (۲۵)
گره خورده است . سوشینت از ریشه سو، (su) ، به معنای «سود رساننده» است . این مفهوم، فیالجمله، اشاره به کسانی است که به نوبت در راس هر هزاره از واپسین سه هزاره روزگار میآیند تا پلیدی را ریشهکن و جهان را نو کنند . مهمترین ایشان آخرینشان است . اما این آموزه پیچیدگیهایی نیز دارد . از این رو، ابتدا باید سیر تحول و تکامل اندیشه سوشینت را وارسیم .
سوشینت ابتدا در گاتها، مهمترین و اصیلترین بخش اوستا، به صیغه مفرد و به عنوان صفتی که زرتشتخویش را بدان خوانده آمده است; آنجا که او در مناجاتی با مزدا از او میخواهد که سوشینت را از سرنوشتخویش با خبر سازد (در اینجا زرتشت فتسوشینت را برای خودش به کار برده است .) در همان گاتها، از سوشینتبه صیغه جمع، و همراه با مضامینی درباره اخبار از آینده، یاد میکند .
مثلا دریسنا، هات ۳۴، بند۱۳ میگوید: «ای اهورا ! راهی که به من نشان دادی راه آموزش سوشینتهاست، که کار نیک در پرتو راستی و شادمانی به بار آورد» . (۲۷) دراینجا و در دیگر جاهای گاتها، مفهوم سوشینت صفتی است که بر همه خیراندیشان و مصلحان گذشته و آینده قابل انطباق است . اما در کتابهای متاخر زرتشتی، زمزمه سوشینتهای آینده، که نوکننده جهانند و هنوز زاده نشدهاند، آغاز میشود . در یشتها، در چندین فقره از استروت ارت، و دو کس دیگر که پیش از او ظهور خواهند کرد، و همچنین از یارانشان ستایش میکند . (۲۸) در برخی از این فقرهها، اشاراتی حاکی از جهانی بودن رسالتسوشینت مییابیم: «از این جهت، سوشینت است که او به سراسر جهان سود خواهد بخشید .» (۲۹)
در وندیداد به محل ولادت وی اشاره کرده و او را سوشینت پیروزگر خوانده است: «تا آنکه سوشینت پیروزگر از آب کیسانیه، در سمت مشرق، در جهات شرقیه متولد شود .» حتی از نام مادران سوشینتهای سهگانه نیز در جایی یاد کردهاند . (۳۰)
و بالاخره، در همان یشتها از آمدن استروت ارت یا سوشینت پیروزگر با قهرمانان اسطورهای، فریدون، افراسیاب و کیخسرو، خبر میدهد . (۳۱) همچنین برای او به نوعی کارکرد رهاییبخشی قائل شده است و از یاورانش به نیکی و بزرگی یاد میکند . در همانجا، نوید شکست منش بد از منش خوب، دروغ از راست، گرسنگی و تشنگی به دستخرداد و امرداد، و هزیمت اهریمن و یارانش را سر میدهد .
اندیشه منجی موعود در زرتشتیگری از چنین سرچشمههایی جریان یافته و اکنون به صورت آموزهای مهم و پرشاخ و برگ درآمده است . در سنت متاخر زرتشتی، این آموزه را به آخرتشناسی پیوند میدهند، به گونهای که ظهور منجی با جریانات روز محشر و داوری، درهم آمیخته است، گویا قیامت در همان زمان و در همین زمین برپا میشود و حوادث آن جهان، همچون نوشدن عالم (فرشگرد)، را در پی خود میآورد . (۳۲) از سویی، با افزون دانستن تعداد رهانندگان، از یکی به سه نفر، آموزه سوشینتها را با چرخه زمان و پایان دوران، سازوار یافتهاند; به این ترتیب که حوادث روز رستاخیز را در پیوستبا زمان و کارکرد سوشینت میآورند . در کتاب بندهش، از متون دینی متاخر زرتشتیان، پس از یاد کردن اوضاع مردمان در هنگام ظهور سوشینت، میگوید: «پس از آن سوشینت مردگان را برمیخیزاند . . . (۳۳) » ، آنگاه به تفصیل به جریان روز داوری میپردازد .
بدینسان، اندیشه منجی موعود در دین زرتشتی از رسته «موعود نجاتبخش جمعی» است، زیرا از قیام علیه بدی، دروغ و کژی سخن میراند و آیندهای را نوید میدهد که تمام مردمان یکجا به رهایی و آسایش میرسند، نه چونان موعود بودایی مهایانهای که بیشتر به نجات هرکس و رساندن او به مقام بودایی، در هر عصر و در پایان، نظر دارد .
در جمله موعودهای نجاتبخش جمعی، موعود زرتشتی را نمیتوان رهایشگری «صرفا اجتماعی» شمرد، زیرا فارغدل از معنویت مردم نیز نیست، اما معنویتی بیشتر اخلاقی، که آن را نیز در سمت و سوی آسایش و امنیت اجتماعی میخواهد .
در نگاهی دیگر، اندیشه موعود زرتشتی، همانند موعود اسلامی، هندویی، بودایی و مسیحی، اندیشهای «جهانشمول» است نه «قوممدار» . برخاستن سوشینت از ایران و از تخمه زرتشت، با فراگیری رسالت وی در تضاد نیست . همچنین به سختی میتوان ایران - محوری اندیشه موعود زرتشتیان را دلیل بر قوممداریش گرفت; زیرا در متون ایشان مانند این گفته کم نیست که: «همه مردم گیتی همنشن (هممنش)، همگوشن (همگویش)، و همکنش (همکنش) شوند .» (۳۴)
شاید بتوان گفت، اندیشه موعود رهاننده در آیین زرتشتی «رو به گذشته» دارد، و یکسره به زنده کردن گذشتهای پرنور و سرور میاندیشد، یعنی نخستین سه هزاره اول تاریخ، که در آن اورمزد سلطنت میکرد بیآنکه اهرمن در حکم او خللی آورد . (۳۵)
چه بسا گفته شود، اگر وعده زرتشتیگری در سههزاره آخر عالم سر میرسد، و اگر، چنانکه سنت زرتشتیان میگوید، در هر هزاره آخرین موعودی ظهور میکند، پس موعودباوری زرتشتی را باید در زمره اندیشههای موعودی «رو به آینده» و «مقطعی» (از نوع «هزارهگرا») انگاشت; و باز، با توجه به اهمیت پرده آخر این ماجرا، موعود زرتشتیان را باید در کنار «موعودهای پایانی» ادیان نشاند . اما اگر «رو به آینده» بودن موعود را به این معنا بدانیم که نوید اوضاع دیگری جز آنچه در گذشته تاریخی یا اساطیری رخ نموده استبدهد، یا لااقل آن آموزهها یا حقایقی را که در گذشته تعلیم شده است تکمیل کند، یا حتی تفسیری ژرفتر از آن به دست دهد، در این صورت کمتر موعودی را بدیننام و نشان خواهیم شناخت، و احتمالا موعود زرتشتی از آن جمله نخواهد بود .
در آخرین نگاه، و در پرسشی دیگر، موعود زرتشتی را موعودی کاملا «شخصی» مییابیم که چونان مسیح نزد مسیحیان، و میتریه نزد بوداییان مهایانهای، از الوهیتبهرهمند نیست، بلکه صرفا بشری اسطورهای از پشت زرتشت است که تخمهاش معجزآسا پس از گذشتسههزار سال در رحم مادری باکره جای میگیرد تا به دنیا آید، بجنگد و پیروز شود .
گرچه گفتیم آخرین نگاه، اما این را هم باید افزود که موعود زرتشتی از جمله موعودهای دارای «کارکرد کیهانی» در شمار است; پیوند آن با پایان عالم، گواهی بسنده بر این باور است . اما این خصیصه قابل ملاحظه را نیز دارد که به نوعی حلقه واسطه حوادث پایانی این عالم با رویدادهای نخستین آن سرا محسوب میشود . گویی صحنه رستاخیز و داوری و صراط و بهشت و دوزخ را به همین جهان میکشاند و در همین زمین برپا میکند .
▪آیین کنفوسیوس
کنفوسیوس شعار بازگشتبه عصر فرزانه - شاهان (۳۶) باستان را سرلوحه اندیشههای اصلاحی خویش قرار داده بود . برقراری حکومتی همچون حکومت پادشاهان باستان و نظامی بر پایه قانون و حکمت، آرمان اصلی وی بود . کنفوسیوس به چیزی که «هماهنگی بزرگ» (دادنگ) (۳۷) میخواندش فکر میکرد . گویا بر این باور بود که زمانی چنین یگانگی و هماهنگیای میان آسمان و زمین و همه چیزها تحقق داشته است و میتوان باز هم چشم به راهش بود و برای تحقق دوبارهاش کوشید . در کتاب لی جی (کتاب آیینها) در فصل لییون (شکفتن آیینها) به اوضاع زندگی در آن دوران آرامش اشاره میکند .
آنگاه که دائو (راه) بزرگ را عمل میکردند، یک روح بهروزی همگانی جهان را سرشار کرده بود . مردان مستعد و با هنر به مقامهای رسمی برگزیده میشدند . . . این عصر هماهنگی بزرگ بود . (۳۸)
اما آیا کنفوسیوس وعده آمدن چنین دوران فرهمندی را نیز داده، یا صرفا سر سودایش را داشته است؟ نگارنده این سطور از چنین وعدهای بیخبر است و شاهدی بر آن نمییابد . اما، چنان که میدانیم، آیین کنفوسیوس گرچه یک دین تمامعیار نبوده است، در کنار دو دین دائویی و بودایی، در حیات دینی مردم چین تا بدین زمان نقش ایفا کرده است . درهمآمیختگی این سه جریان چنان زیاد است که بازشناخت پیروان یکی از دیگری را ناشدنی ساخته است; از همین روست که هیچ آمار دقیقی از پیروان این سه دین نمیتوان یافت . (۳۹) آیینهای کنفوسیوس، دائو و بودا، هرکدام در یکی از جنبههای دینی فرهنگی چین نقش بازی میکنند . بنابراین، اگر بتوان در چین، رگههایی از اندیشه انتظار منجی موعود را بازشناخت، که میتوان، چنین اندیشهای را نباید در انحصار یکی از این سه سنت گرفت . بیگمان میتریه بودایی یا لیهونگ دائویی (۴۰) خلا امید به آینده را تنها برای پیروان آیین بودا و دائو پر نمیکردهاند . با چنین تداخل فرهنگی و دینی، هریک از این موعودها همچون ستارهای در تاریکی شب برای مردم چین، با هر صبغه فکری و دینی که باشند، نویدبخش آمدن روزگاری خوش بوده است . بدینسان، اگر پاسخ به سؤال از وجود اندیشه موعود رهاننده در آیین کنفوسیوس، منفی باشد، اما موضوع منجی باوری مردم چین، و از جمله هواداران نگرش کنفوسیوسی، منتفی نیست .
گونهشناسی اندیشه منجی موعود آیین کنفوسیوس، به سبب همین درهمآمیختگی دینی و فکری نمیتواند به طور مستقل صورت گیرد; یا لااقل کمحاصل خواهد بود . از همین رو، این کار را یکجا، پس از بررسی اندیشه موعود در آیین دائو، انجام خواهیم داد .
▪آیین دائو
در بستر فرهنگی و دینی مردمان چین، آیین دائو در کنار آیین کنفوسیوس و دیگر مکاتب فکری نقش آفریده است . اگر آیین کنفوسیوس عهدهدار تبیین فلسفه سیاسی و اخلاق اجتماعی چینیان باشد، آیین دائو بیان جهانبینی عرفانی آن مردم است . درآیین دائو، اما، رگههای روشنتری از منجی باوری و انتظار موعود را میتوان برشناخت .
لائو دزو، (۴۱) بنیانگذار مکتب دائو (قرن ششم پ . م) . ، چنان که از دگرگونیهای لائودزو (۴۲) برمیآید، خویش را رهبری نجاتبخش معرفی کرده است (۴۳) که این را میتوان شاهدی بر وجود زمینه منجیباوری در اندیشه چینی گرفت . البته ادعای ظهور یک منجی در مقطعی از تاریخ، لزوما به معنای حضور اندیشه «موعود» نیست، زیرا میتوان مدعی چنین ظهوری بود ولی انتظار آمدن موعود رهاننده دیگری را در دل نپروراند; یا اینکه بنیانگذار آیین چه بسا خود را نجاتبخش مردمش بداند، اما هرگز وعده آمدن رهانندهای چون خود یا «رجعت» خویش را ندهد . اما ردپای موعودباوری در آیین دائو به همین جا ختم نمیشود .
بر پایه متن Shang - ching hou - sheng tao chun ligh - chi (زندگی قدیس آخرالزمان و پروردگار طریقت)، نوشته شانگ چینگ، در یک سال جن - چن، (۴۴) یعنی بیست و نهمین سال از دوره شصتساله، که احتمالا ۳۹۲ باشد، لیهونگ (۴۵) ظهور خواهد کرد تا جهانی نو برپا کند که در آن، برگزیدگان تحتحکومت «قدیس آخرالزمان» بزیند . (۴۶) اگر مراد از این گفته را خوب دریافته باشیم، به یقین «قدیس آخرالزمان» مصداق روشنی از نوید آمدن شخصی کمال یافته و کمالبخش است که کمال معنوی و تعالی سیاسی و اجتماعی را باهم فراگرد میآورد .
ماجرای موعودباوری در آیین دائو بعدها گسترش بیشتری یافت . درعصر خاندان تانگ (۴۷) (۹۰۵- ۶۱۸ م) . اندیشه منجی موعود به همراه رهبانیت توسعه یافت . (۴۸) البته منجیباوری و آرمانشهرگرایی، که در بسیاری موارد با هم جمع میشوند، هردو خصیصه سیاسی داشتند، اما به هر حال هیچ جریان سیاسیای نیست که بدون بنمایههای فرهنگی پرقوت شکل بگیرد .
شاهد دیگر بر موعود باوری عمیق پیروان آیین دائو، ظهور و بروز جریان پیامبران دروغین و مدعیان نجاتگری در تاریخ تحولات آن آیین است . الیاده در دایرهٔالمعارف دین از متنی نام میبرد که به ماجرای این مدعیان پرداخته است . (۴۹) اینها همه حکایت از جدی بودن اندیشه منجیباور چینیان است .
اکنون اگر بخواهیم با لحاظ سه جریان فکری و معنوی حاکم بر ذهن و دل چینی، یعنی آیینهای کنفوسیوس، دائو و بودا، به گونهشناسی منجیباوری آن مردم بپردازیم، باید گفت: موعود چینیان «نجاتبخشی جمعی» است که رهایش و کمال اجتماعی و معنوی را با هم نوید میدهد . در اوصاف موعود چینی خصیصه «قوممداری» قابل تشخیص نیست، بلکه «جهانشمول» بودن رسالتش پذیرفتنیتر است . موعود چینی تحتتاثیر سنت کنفوسیوسی «رو به گذشته» ای زرین دارد . چنانکه یاد شد، شعار کنفوسیوس بازگشتبه نظم و نظام فرزانه - شاهان باستان بود، یعنی زمانی که مردم، حکومت و جهان، همه با هم و نیز با دائو هماهنگ و متحد بودند . صد البته، این خود وعدهای است که در آینده تحقق مییابد، اما از آن رو که الگویش را پیشینیان ساختهاند، و این شعار فقط نوید بازیافت همان الگو را میدهد، در زمره موعودهای «رو به گذشته» در میآید . و بالاخره این که موعود دائویی، چنانکه ظاهر است، ماهیتی «شخصی» دارد . لیهونگ کسی است که میآید تا حکومت «قدیس آخرالزمان» را برپا کند، و موعود چینیان اگر لیهونگ دائویی یا میتریه بودایی باشد، که اقتضای غلبه فرهنگی و دینی این دو نیز همین است، باید در شمار موعودهای «شخصی» درآید .
نویسنده:علی موحدیان عطار
پینوشتها:
۱) این مفهوم را باید با مفاهیمی چون رستگاری، ,(Salvation) نجات، ,Save) و ... مقایسه کرد .
۲) اصطلاح امر غیر شخصی، (impersonal) را در مطالعات فلسفی و دینپژوهانه، فراوان به کار میبرند . این مفهوم اشاره به ماهیتی همچون قانون، قاعده، نفس هستی (در مقام اطلاقش) و مانند اینها دارد . خصیصه این امور آن است که ارتباط انسان با آنها به نحو تخاطب و رابطه فرد با فرد نیست، بلکه اموری عامند که باید آنها را شناخت و با آنها هماهنگ شد . برهمن هندوان، بودای مطلق آیین بودایی مهایانه، دائو در آیین دائو، و خدا در مقام ذاتش، در ادیان ابراهیمی، چنین امری است . در برابر این، وجود شخصی، . (personal) قرار دارد که همچون فردی با صفات مشخص طرف مخاطبه و رابطه ما میگردد، یعنی میتوان با او مناجات کرد، بدو عشق ورزید، از جلال و جبروتش هراسید، یا به لطف و عنایتش امید بست .
۳) مراد از بهشت در اینجا، اوضاع اساطیری ایدهآلی است که در برخی ادیان تصویر میشود;اوضاعی که درآن، حقیقتبه عیان در اختیار بشر است، هماهنگی انسان و طبیعت کامل است، غفلت از حقیقت رخ ننموده و . . .
۴) المسیح در: الاب جان کوربون، معجم الایمان المسیحی .
۵) کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس
۶) شیلو در: مسترهاوکس، قاموس کتاب مقدس .
۷) البته تفسیرهای دیگری نیز از این شیلو یا شیلون کردهاند . همان
۸. Messiah in: Lavinia and Dan Cohn - Sherbok: A Popular Dictionary of Judaism: Curzon: ۱۹۹۷ (Rivised Edition).
۹. Messianism in: Mircea Eliade The Encyclopedia of Religion.
۱۰. Suffering Servant
۱۱) کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس
۱۲) اشارهام به مبحث «پریکلیتوس» ، یا «پارکلیتوس» و «فارقلیط» است . ر . ک . به: محمدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام، جلد۵ .
۱۳) ر . ک . به: جعفر سبحانی، احمد; موعود انجیل .
۱۴) برای نمونه بنگرید به: مقاله مسیحیت در انتظار منجی بشریت، از علی امیری، از مجموعه مقالات دومین اجلاس دوسالانه بررسی ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج)، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹ .
۱۵) بنگرید به: ورنیکا ایونس، باجلان فرخی، اساطیر هند، صص . ۲- ۴۱ و ۲۶- ۱۲۵ .
۱۶. Kalki in: The Rider Encyclopedia of Eastern Pilosophy and Religion, Rider Books, also poblished by Shambhala.
۱۷) نک . به: Merriam - Websters Encyclopedia of World Religions,p. ۶۲۹
۱۸) در الهیات بودایی مهایانهای چهار لایه الوهی قابل شناسایی است . در بالا، «بودای مطلق» با دو جنبه شخصی و غیرشخصی قرار دارد، که از آن با عنوان درمهکایه، (Darmak!ya) یاد میکنند . در لایه پایینتر، پنجبودای برتر جای دارند، که به منزله تجلیات صفات بودای مطلقند . مفهوم سمبگه کایه، (Sambhogak!ya) در الهیات مهایانهای اشاره به این وجودات ماورایی است . در مرتبه بعد، بودایان خاکی یا نرمانهکایه، (Narm!nak!ya) جای دارند که هرکدام به نوعی وابسته به یکی از بودایان برتر است . اینان به نوبت در زمین تجلی کردهاند یا خواهند کرد . شاکیه مونی، (Sh!kyamuni) ، که همان گتمه بودای مشهور است، چهارمین از اینهاست، و میتریه پس از او خواهد آمد . در پایین این سلسله بدی ستوه، (Bodhisattava) های برترند که آخرین مرحله نیروانهشان را به تاخیر انداختهاند تا همه موجودات نجات یابند .(نک به: هانس ولفگانگ شومان، آیین بودا، ترجمه ع پاشایی، ص۱۲۱)
۱۹. Maitreya in: The Rider Encyclopedia Eastern Pilosophy and Religion.
۲۰. Maitreya in: Micea Eliade, The Encyclopediaof Religioned.
۲۱) غیرمقدس یا غیررسمی
۲۲) آموزه «رجعت» در ادانی مثل مسیحیت، اسلام، زرتشتیگری و آیین بودا، هرکدام به نوعی مطرح است، که خود میتواند موضوع تحقیق مستقلی باشد .
۲۳. The Encyclopedia of Religion,v. ۹, P. ۱۳۶-۸.
۲۴) همان
۲۵) آوردن عنوان «زرتشتیگری» در کنار «آیین زرتشت» به این سبب بوده است که، در مطالعات جدید درباره دین زرتشتی، به درستی بر ایننظریه تاکید دارند که باید میان آنچه منسوب به شخص اشوزرتشت استبا آنچه در تطورات و تحولات بعدی آیین شکل گرفته تمایز نهاد .
۲۶) در فرهنگ زرتشتی و دیگر منابع تلفظها و فارسینوشتهای گوناگونی برای این واژه وجود دارد .
۲۷) گاتها، سرودههای زرتشت: ترجمه موبد فیروز آذر گشسب، انتشارات فروهر .
۲۸) فروردین یشت، فقره ۱۱۰ و ۱۱۷ و ۱۲۸ و ۱۲۹
۲۹) فروردین یشت، فقره ۱۲۹
۳۰) فروردین یشت، فقره ۱۴۲ و ۱۴۳
۳۱) این آموزه را میتوان به عنوان شاهدی بر مفهوم «رجعت» در آیین زرتشت مطالعه کرد .
۳۲) در این باره بنگرید به دینکرد و همچنین به بندهش (از متون زرتشتی قرن سوم هجری .)
۳۳) این فراز به دلالت کتاب سوشیانتیا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص۱۰۹ یافتشد . آقای علیاصغر مصطفوی دراین اثر سیر مطالب مربوط به منجی موعود در دین زرتشتی را در کتابهای مقدس و دینی زرتشتیان پی گرفته است .
۳۴) از جاماسبنامه، از متون دینی زرتشتیگری; به نقل از کتاب سوشینتیا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص۱۷۰
۳۵) بنگرید به: دوشن گیمن، دین ایران باستان، ترجمه رویا منجم، ص۳۸۲ .
۳۶) شنگ وانگ، یا فرزانه شاهان، بنابر سنت چینی، پنج تن بودند که در عصر باستان بر چین حکومت داشتند . بنا بر این باور ایشان فرزانگی درون و شهریاری برون را با هم گرد آورده بودند .(جوجای و وینبرگ جای، تاریخ فلسفه چین، ترجمه ع پاشایی، ص۹)
۳۷. Da Dong
۳۸) لی جی، کتاب چهارم، فصل ۹ (به نقل از تاریخ فلسفه چین، ص۴۴)
۳۹. A New Handbook of Living Religions; John R. Hinnells; p ۳۷۰.
۴۰) بنگرید به مبحث آیین دائو و آیین بودا در همین نوشتار
۴۱) ,Lao Tzu یا لائوزه ;Lao zi بنگرید به: ع پاشایی، دائو راهی برای تفکر، ص۱۳
۴۲. The Transformations of lao Tzu
۴۳. Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, V. ۱۴, P.۳۱۰-۳۲۰
۴۴. Jen - chen
۴۵. Li HuNG
۴۶. The Encyclopedia of Religion, v.
۴۷. T!ng
۴۸. The Encyclopedia of Religion, v. ۱۴, P.۳۱۰.
۴۹. Lao - Chun gin - sungchieh - ching in: The Encyclopedia of Religion, v.۱۴.
۵۰. Kurozumiko
۵۱. Kawate Bunjiro
۵۲. Tenrikyo
۵۳. Nakayama Miki
۵۴. The Encyclopedia of Religion
۵۵. The Greek Sibylline Oracles
۵۶. Kalkin in: A Dictionary of Hinduism; Margaret and James Stutley.
۵۷. Taqui Oncoy
۵۸. Inca
۸ ۵۹. Huacas
۶۰. Inkarri
۶۱. The Encyclopedia of Religion, v. ۱۳; p. ۴۷۱
این آموزه به عنوان مصداقی از اندیشه «رجعت» درادیان و فرهنگها قابل مطالعه است .
۶۲. Messianism
۶۳. Mai Chaza
۶۴. Johan Masowe
۶۵. The Encyclopedia of Religion; v. ۱;p.
.منبع:فصلنامه هفت آسمان ، شماره ۱۲ و ۱۳
خبرگزاری فارس