علوم انسانی آمیخته به فرهنگ سکولار
ریشه های یک کژراهه ـ 2
اشاره : رهبر معظم انقلاب اسلامی از اوایل دهه 70 تاکنون در مقاطع گوناگون دغدغه خویش را نسبت به اسلامی شدن دانشگاه ها و نقد علوم انسانی مبتنی بر مادیگرایی و تحول در متون آموزشی مربوط به علوم انسانی و تطبیق آن با آموزه ها و دیدگاه های اسلامی و همچنین تلاش برای تولید علم در این حوزه مطرح کرده اند. بخش دوم مقاله ریشه های یک کژراهه که به این موضوع پرداخته است در ادامه از نظرتان می گذرد.
دانش و قدرت
1. رابطه دانش و قدرت، یک رابطه بنیادی است زیرا قدرت بوجودآورنده دانش و دانش نیز بوجود آورنده قدرت است. پس جامعه براساس این رابطه بوجود می آید و هویت و ماهیت می پذیرد. به عبارت دیگر، جامعه دارای دو بعد (سخت افزاری) و (نرم افزاری) است که (قدرت)نخستین بعد و (دانش) بعد بعدی را تشکیل می دهد.
2. براساس رابطه قدرت و دانش، می توان جوامع را تقسیم بندی کرد اما متاسفانه در جهان امروز این تقسیم بندی به چشم نمی خورد و جامعه جهانی در (ابهام) بسر می برد و فقط در جامعه شناسی معرفت وانسان شناسی شناخت است که تا حدی به این تنوع پرداخته شده است که البته این دو حوزه علوم اجتماعی نیز در نهایت ضعف بسر می برند و نظام دانش جهان فعلی نیز دچار همین (ضعف و ابهام) است و تا شکوفایی فاصله بسیاری دارد.
ب) آسیب شناسی نظام آموزش:
نظام آموزشی هر کشور بستر نهادینه شدن، تقویت و انتقال ارزش های گفتمانی آن جامعه محسوب می شود. نهادینه کردن ارزش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کارویژه های نظام آموزشی است؛ البته از میان نهادهای آموزشی دانشگاه جایگاه ویژه ای دارد. حیات دانشگاهی به سبب تقارن با دوره خاصی از زندگی انسان، که با نشاط، تحرک، استقلال و حقیقت جویی همراه است، اهمیت بنیادینی در شکل گیری ایستارهای فرهنگی، سیاسی دانشجو خواهد داشت؛ ازاین روست که با پیروزی انقلاب اسلامی و استقبال مردم از گفتمان انقلاب اسلامی و پذیرش آن، امام خمینی(ره) لزوم بازنگری در فعالیت نهادهای آموزشی را با فرمان تاسیس شورایی با عنوان شورای انقلاب فرهنگی گوشزد نمود. با معین شدن ویژگی های مطلوب نظام آموزشی با توجه به اندیشه های امام(ره)، به نظر می رسد با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی،هنوز دانشگاه ها مرکز فعالیت خرده گفتمان های سکولار رقیب گفتمان اسلام گرایی انقلاب گردیده است.
نظام آموزشی کشور به آسیب هایی دچار است که تاثیر جانبی آنها بر گفتمان انقلاب را نمی توان کتمان کرد.برخی از این آسیب ها عبارت اند از:
ــ ابتنای نظام آموزشی کشور بر پایه شناخت تک ساحتی مکاتب غربی از انسان.
ــ اتکای صرف راهبردهای آموزشی بر حافظه محور بودن آنها در دایره تنگ و تاریک ادراکات حسی و نیز غفلت از نیروهای برتر انسانی همچون عقل، تفکر، عاطفه، اراده.
ــ مورد حمله قرار گرفتن ارزش های دینی و سنت های فرهنگی تحت عناوین روشنفکری و علم باوری.
ــ کم فروغ شدن سناریوی وحدت حوزه و دانشگاه که سبب شده است تعارض ها و تضادهای نگرشی و گرایشی این دو بخش علمی و فرهنگی جامعه درباره موضوعات خطیر فرهنگی و اقتصادی برطرف نشود و بیش از پیش به بحران های اجتماعی جامعه دامن بزند.
ــ ضعف نظریه محوری، تولید مفاهیم منطبق با زیرساخت های بومی.
ــ رواج علم زدگی نزد دانشجویان و روشنفکران جامعه و... سکولاریسم وبر «سکولاریسم» را به معنای «جدا بودن جامعه دینی از جامعه سیاسی» می داند، به گونه ای که دولت حق هیچ گونه اعمال قدرت در امور دینی نداشته باشد و کلیسا نیز نتواند در امور سیاسی مداخله کند.(8 غلامرضا اعوانی و دیگران، «سکولاریسم و فرهنگ»، نامه فرهنگ، ش 21 (بهار))
مهم ترین شاخصه های آن عبارت است از:
1ـ جدایی دین از دولت؛
2ـ طرد قومگرایی و طایفه گری سیاسی؛
3ـ برقراری مساوات بین افراد ملت علیرغم اختلاف دینی که محاکم مدنی عمومی آن را تضمین می کنند؛
4ـ تساوی بین زن و مرد در قانون و احوال شخصی و اینکه فرد بر اساس قوانین دینی یا مدنی یا هر دو می تواند ازدواج کند؛
5ـ منشا قانونگذاری جامعه است که براساس نیازها و مشکلات قانون وضع می کند.
6 ـ حاکمیت و مشروعیت حکومت از ملت است.
7ـ منزلت داشتن فرهنگ علمی و عقلانی؛
8ـ به رسمیت شناختن حقوق مذاهب و قومیت های دینی گوناگون؛
9ـ آزادی دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین؛ (حلیم برکات، المجتمع العربی المعاصر، چاپ چهارم، مرکز الدراسات الوحده العربیه، بیروت، 1991)
یکی از مبانی فکری سکولاریسم علم گرایی است. در تعریف ذیل، به دو عنصر اساسی مقوّم سکولاریسم اشاره شده است. در این تعریف، ضمن تاکید بر این نکته که سکولاریسم لزوماً با مادیگری و بی دینی همسویی ندارد، آمده است: در مفهوم سکولاریسم، دو عنصر اساسی «علم» و «عقلانیت» نقشی قاطع و همه جانبه دارند. از همین روست که ترجمه عربی آن به «عِلمانیة» نزد نویسندگان عرب مورد توجه است.
در تعریفی دیگر، با تکیه بر علم گرایی و تجربه گرایی به عنوان معیار اساسی سکولاریسم آمده است: سکولاریسم نظامی فکری است که بر اساس آن، می توان انسان را مورد مطالعه تجربی قرارداد. چنانچه می توان اشیا را مورد تجربه قرار داد. برخی دیگر، در تعریف، به «اومانیسم»، یکی دیگر از پایه های مفهومی سکولاریسم، اشاره کرده اند.
در این رهیافت، مفهوم سکولاریسم وسیع و اومانیسم در اروپا به «فلسفه انسانی» معروف است. مهم ترین معیارها و شاخص های آن جدایی دین از دولت، ظهور دولتی ملی گرا، قانونگذاری به دست بشر و طرد حقوقی الهی و جایگزینی حقوقی طبیعی است. از سوی دیگر، مدعی تقوم نظام دموکراسی بر تئوکراسی، تحول از ذهن گرایی به عینیت گرایی و عمل گرایی، طرد علوم الهی و شکوفایی رهیافت الحادی سکولاریسم در قرن بیستم همچنان تداوم یافت.
ب ) زمینه های فکری شکل گیری سکولاریسم
1ـ نهضت اصلاح دینی: سکولاریسم مشربی است که تنها می تواند در اقلیم مسیحیت رشد و نمو کند؛ زیرا سرچشمه های آن در تعالیم مسیحیت به صورت تحریف شده وجود دارد. از بهترین اصولی که نهضت اصلاح دینی بر آن تاکید می ورزید و از مبانی و اصول اساسی سکولاریسم به شمار می آمد جدایی دین از سیاست بود. جدا کردن مبدا قلمرو دینی از قلمرو دنیوی را می توان طلیعه یکی از ویژگی های سکولاریسم برشمرد که حرکت اصلاح دینی در آن نقشی اساسی داشت. تمایز میان جهان دینی و دنیوی منجر به پیدایش فضایی فکری شد که در سایه آن، مطالعه تجربی و علمی جهان شکل گرفت.
2ـ تبدیل جامعه بسته به جامعه باز
3ـ پیدایش جامعه صنعتی
4ـ ظهور قدرت های مطلقه در اروپا
5ـ جنگ های داخلی در اروپا
بنیادهای فکری سکولاریسم
تمدن غرب بر مبنای سکولاریسم بنا نهاده شده و فرهنگ سکولاریستی بر ویرانه های اعتقادات حاکم بر قرون وسطی شکل گرفته است. با تولد عصر روشنگری در غرب، متولّیان این جامعه، نخست آئین مسیحیت را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و پس از تزلزل و تخریب آن، فرهنگ جدیدی را پی ریزی کردند. خلاصه عملکرد رفتار غرب «دین زدایی» از جامعه است. اجرای این سیاست دو سویه بود: از سویی، در دین تردید ایجاد کردند و آن را باطل اعلام نمودند و از سوی دیگر، جانشینی برای آن معرفی کردند. نتیجه این کار جایگزینی سکولاریسم به جای آئین مسیحیت است.
عوامل و عناصر قوام بخش سکولاریسم
الف ) انسان محوری (اومانیسم)
اومانیسم جوهر فرهنگی عصر جدید غرب است. بر اساس این اصل، انسان مدار و محور همه چیز و خالق همه ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر است؛ وجدان انسانی داور نهایی در تشخیص کژی ها از خوبی هاست; ورای انسان و عمل او، ارزش، اخلاق و فضیلتی وجود ندارد. در تفکر اومانیستی، انسان جای خدا می نشیند.
بر اساس آنچه گفته شد، می توان مدعی شد که مهمترین هدف نظریه های غربی تکامل جامعه در جهت بهروزی فرد در اجتماع است که در حقیقت، همان سکولاریسم می باشد. بدیهی است که پیش فرض این هدف آن است که زندگی انسانی در حیات مادی خلاصه می شود، در حالی که هدف یک جامعه اسلامی ارائه الگویی است که به تعالی مادی و معنوی انسانی منتهی شود. این مساله در منابع اسلامی تبیین گردیده است. امروزه تلاش علوم تجربی در غرب با هدف استیلای بیشتر انسانی بر طبیعت صورت می گیرد و همین امر موجب رشد عقل تکنیکی گردیده، اما پیامد سوء آن سقوط انسانیت در منجلاب اخلاقی و نابودی ارزش های اخلاقی است.
هدف مهمتر و نتیجه دیگر حاکمیت اومانیسم، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان با طبیعت یکی می شود و هرگونه نیروی معنوی، بی اعتبار و مورد انکار قرار می گیرد و اومانیسم جایگزین تمامی مذاهبی می شود که تا پیش از این، اعمال فردی و مناسبات اجتماعی خود را براساس عبودیت در پیشگاه حضرت حق انجام می دادند. مهمترین اختلاف دین و سکولاریسم در این خلاصه می شود که ارزش های انسانی کدامند و ملاک مناسب برای عمل چیست. آیا تکیه گاه ارزش های انسانی این جهان است یا از ماورای طبیعت نشات می گیرد؟ بدیهی است که دین و اومانیسم هر کدام راهی فراسوی انسانی می نهند.اومانیسم ملاک و تکیه گاه تشخیص ارزش ها را خود انسان می داند. .
ب) فردگرایی
فردگرایی یکی از رهیافت های حاکم بر اومانیسم است. منظور از فردگرایی (Individualism) در منظر فلسفی، نوعی انسان شناسی است که به فرد استقلال و شخصیت می دهد.در مکتب لیبرالیسم، که یکی از پیامدها و نتایج سکولاریسم است، فردگرایی به مثابه عنصر اساسی آن مد نظر قرار گرفته است.
ج ) عقل مداری (راسیونالیسم)
یکی دیگر از مولّفه های سکولاریسم، عقل گرایی است؛ بدین معنی که معتقد است انسان ها قادرند با استفاده از عقل همه مسائل را درک و حل کنند. سکولاریسم بر اساس این مبنی، یافته های دینی و نهادهای آن را غیر عقلی قلمداد می کند. عقل داور نهایی در منازعات است و مستقل از وحی و آموزش های الهی قدرت اداره زندگی بشر را دارد.
پیامدهای عقل گرایی:
-یکی از پیامدهای غربی عقل گرایی، دین ستیزی است.
-از دیگر پیامدهای عقل محوری، محاسبه گری و نقش آن در پی ریزی تمدن غربی است; زیرا از تفکر ریاضی ملهم می باشد.
- نوگرایی، تطوّر و تجدّد نیز از دیگر پیامدهای عقل گرایی است که مبارزه با خرافات و هر آنچه متعلق به مذهب است در ضمن آن می باشد.
د ) علم محوری
علم گرایی از دلایل و مبانی فکری سکولاریسم است. به این معنی، ایمان به علم نقش مذهب را در حیات انسان ها ایفا می کند. به دیگر سخن، نیازی به احکام شرعی و دستورات دینی نیست و یافته های علمی برای اداره جامعه کافی می باشد.
هـ) آزادی و تساهل
یکی دیگر از مولفه های سکولاریسم اباحیگری، تساهل و ترویج روحیه تسامح است. تساهل در عقاید سیاسی یا اجتماعی و یا مذهبی، به این معناست که هرکس می تواند عقایدی را که مد نظر دارد، انتخاب کند. بنیان فکری تساهل و تسامح به تشکیک برمی گردد. شکسته شدن حریم احکام مطلق آسمانی و معرفت دینی با ایجاد تشکیک و تردید، انسان غربی را به تساهل و تسامح در اعتقادات و باورها کشاند.
و) سنت گریزی و نوگرایی
منظور از سنت گریزی، دین زدایی است، نه آداب و رسوم ملّی که از عناصر قوام بخش فرهنگ جدید است. ماکیاولی یکی از پیشتازان سنت گریزی است و بسیاری از نویسندگان متاخر او را الگو قرار داده و از وی تبعیت کرده اند. در نگاه ماکیاولی، نظام سیاسی بر قدرت استوار است و اخلاق و دین در آن جایگاهی ندارد.تنها نقشی که ماکیاولی برای دین قائل می باشد این است که دین را به مثابه ابزاری در دست حکمران می شناسد که در مواقع مقتضی، برای حفظ و صیانت از حکومت باید از آن بهره گیرد.
متولیان فرهنگ غرب با مشوه جلوه دادن دین و اعلام کاستی ها و بطلان آن و معرفی نوعی جانشین برای هدایت افکار، در صدد حاکمیت بخشی به سکولاریسم به عنوان جانشین سنت ها و آئین پیشین هستند و تصریح می کنند که دین پاسخگوی نیازهای جامعه و زمان نیست.
ز) ماشین انگاری جهان (ماشینیسم)
یکی از مبانی سکولاریسم «دنیا مداری» است. منظور از این اصل، توجه به ارزش ها، اصول و معتقدات دنیوی می باشد. جهان در نگاه بسیاری از فلاسفه قرن هجدهم و بخصوص اصحاب دایرة المعارف، به مثابه ماشین عظیمی متشکل از اجزاست، به گونه ای منظم ترکیب شده و ماشین را به حرکت واداشته است. این ماشین مانند هر ماشین دیگری یک مدیر و مهندس می خواست و تنها اگر به دست مکانیک کاردان و با طرح کاملاً تدبیر شده ای ساخته شده بود، می توانست کار خود را انجام دهد. از دیدگاه ایشان، خداوند جهان را آفریده و رها ساخته است، تا بدون اینکه نیازی به سازنده داشته باشد، کار کند.
سکولاریزم، تقلیل شریعت و غیرعقلانی کردن دین در مبانی فکری سکولارها نوعی دوگانگی ریشه دارد. از یک طرف حقانیت دین رابه طور مطلق نمی توانند انکار نمایند و از طرف دیگر در توهم پیروی از علوم جدید، نقشی برای دین در زندگی سیاسی و اجتماعی قائل نیستند. لذا با تقلیل شریعت به امور فردی و شخصی و تفکیک ذهنی بین دنیا و آخرت، تصور می کنند که مشکل این دوگانگیِ توهمی را حل نموده اند.
پس، سکولاریزم تقلیل دین به ساحت شخصی و فردی و نادیده انگاشتن وجوه سیاسی و اجتماعی دین است. سکولاریسم از این زاویه است که معارف دینی را عصری و امروزی نگاه می کند و حداقل حقانیت سیاسی و اجتماعی دین در پرتو تحولات عصر تفسیر می شود.
بنابراین، سکولاریزم «عقلانی شدن تدبیر اجتماعی» نیست بلکه غیرعقلانی کردن شریعت و تقلیل آن در حد امور فردی و شخصی است. سکولاریزم نه تنها تقلیل شریعت به امور شخصی و فردی است بلکه تقلیل شریعت به مرتبه نازل فهم شخصی از دین نیز می باشد.
1- دیدگاه تاریخی
سکولاریزم زاییده توهم و ذهنیت نگاه تاریخی و عصری و تفسیر مقدس مآبانه از دین است. نگاه عصری و تاریخی به دین، یعنی تقلیل کارکرد شریعت به زمان و جامعه محدود.
2- دیدگاه مقدس مآبی
دیدگاه تاریخی را تشریح کردیم؛ اما سکولارهای مقدس مآب نیز به نام دفاع از نورانیت و قداست دین، آن را تا مرتبه یک امر شخصی تقلیل داده و به حاشیه می رانند. از دیدگاه مقدس مآبان، شان شریعت حقه، هیچ مناسبتی با دنیا ندارد.
مدرنیته و دین
واژه هایی مثل مدرن، مدرنیسم و مدرنیته یا معادل های بومی آنها یعنی تجدد و تجردگرایی، حدود دو قرن است که به اشکال مختلف ذهن اندیشمندان و محافل فکری ایران (و البته تمام جوامع به اصطلاح در حال توسعه) را به خود مشغول داشته و با وجود این سابقه طولانی، هنوز هم از دایره محافل فکری خارج نشده است. حتی اوجگیری بحث پست مدرنیسم در غرب (خاستگاه اصلی مدرنیسم و مدرنیته) و سرایت آن به جامعه ما هم هنوز از اهمیت این بحث نکاسته است. در واقع پس از گذشت این مدت طولانی، هنوز معمای تجدد در جامعه ما حل نشده که بررسی علل این ناکامی خود موضوعی جداگانه است. اما یکی از نکات بسیار مهم در این زمینه بحث نوع ارتباط میان این پدیده و اسلام به عنوان عامل دوام و قوام فرهنگ و جامعه ایران است؛ و اصلاًَ شاید دلیل اصلی ناکامی بحث های طولانی بر سر این واژه نیز عدم موفقیت اندیشمندان ایرانی در تبیین و تعیین نوع و شکل رابطه میان این دو مفهوم بوده است.
پیشینه مدرنیته
مدرنیته اساساً ماهیتی غربی دارد. فضایی که مدرنیته در آن ظهور پیدا کرد فضای جغرافیایی و تاریخی اروپای غربی بود، بنابراین، مدرنیته غربی و به گذشته تاریخی، مذهبی، فلسفی، سیاسی اقتصادی این فضای جغرافیایی متصل است.
اگر در بعضی از کشورها، مدرنیته در حاشیه سنت قرار گرفت و کارویژه خود را محقق نمود و در بعضی دیگر، مدرنیته اصل و سنت در حاشیه جای گرفت تا کارویژه خود را داشته باشد، در ایران وضعیت ورود و جای گرفتن مدرنیته حکایت دیگری داشت سوای این دو حکایت.
در 150 سال اخیر، که حضور مدرنیسم و دایه های آن در سرزمین ایران روزبه روز جدی تر می شد، سنّت و مدرنیسم هرکدام به قصد تصرف جوهری در یکدیگر قامت افراشتند و هیچ کدام نمی پذیرفتند که در حاشیه بمانند، بلکه می خواستند متن اصلی حیات سیاسی و فکری ایران باشند. این مجادله عمیق و بنیادین، که گویی تا هم اکنون هم ادامه یافته بی شک علیرغم همه ابهامات و تشتت در تعریف مدرنیته، می توان به برخی از مهمترین شاخص های آن در آثار کلاسیک مدرنیته اشاره کرد که در ذیل عناوینی چون رنسانس، انقلاب صنعتی، اومانیزم، رفورمیزم مذهبی و پروتستانتیزم، لیبرالیزم، روشنگری و نقد سنت های محافظه کار کلیسایی ذکر شده اند.
این شاخص ها در دو دسته معرفتی و عملی دسته بندی می شود. مفاهیمی چون عقلگرایی، علم گرایی و استقرا و تجربه، شکاکیت در الهیات مسیحی، عقل ابزاری، تکنولوژی و ماشینیزم، شهرنشینی و تقسیم کار و تفکیک نهادها و بوروکراسی، فردگرایی، اومانیزم، آزادی، سکولاریزم، دموکراسی لیبرال، سرمایه داری و بازار آزاد، مصرف گرایی، ترقی و توسعه مادی، تقریباً همه این مفاهیم در اروپا برای نخستین بار در تعارض صریح فرهنگ مسیحی و ساختار معیشتی و اقتصادی قرن های پیشین اروپا وارد عرصه فرهنگ و تمدن غرب شده و آن را متحول کرده اند. همه این مو لفه ها را شاید بتوان در دو نقطه کانونی، متمرکز کرد که یکی تعریف عقل (توانایی و حدود معرفت انسانی) و دیگری تعریف انسان (حقوق و کرامت انسان) است و نظریه پردازان برجسته غرب که بدون آنکه خود در قرن های قبل بدانند، ما امروز آنان را تئوریسین های مدرنیته می خوانیم، مدعی کشف دوباره قدرت عقل انسان و نیز حقوق او بوده اند.
زندگی امروز سرشار از مظاهر فن آورانه ای است که ریشه در علم جدید دارند: از رسانه های جدید گرفته تا تکنولوژی حمل و نقل، تغذیه، آموزش و پرورش و غیره. عادت هم کرده ایم که در مورد سطحی ترین این مظاهر قضاوت کنیم اما از ریشه ها، یعنی همان بنیادهایی که علم متجدد بر اساس آن سامان گرفته است غفلت ورزیم. وا اسفا از آن روز که این غفلت با آماده خوری محصولات علمی دیگران و سرگرم شدن به دعواهای کاذب سیاسی دوچندان هم شده باشد.
سوال اساسی اینجاست که آیا رابطه بین این دو علم (علوم اسلامی و علوم جدید و غربی) فقط پیوستگی و امتداد است؟!
ادامه دارد