اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

فتنه همگانى و فتنه سرزمین شام

فتنه همگانى و فتنه سرزمین شام
برگرفته از کتاب : عصر ظهورروایات ، فتنه ویژه اى را در سرزمین شام یاد مى کند که قبل از خروج سفیانى واقع خواهد شد. و این فتنه غیر از فتنه غربى و شرقى است که مسلمانان گرفتار آن مى شوند و قبلا درباره اش سخن گفتیم . به احتمال قوى تر، فتنه یاد شده متصل به فتنه همگانى و یا ثمره آن است . که گاهى روایات مربوط به آنها و حالات راویان درباره این دو فتنه با هم مخلوط مى شود.
بارزترین چیزى که در فتنه سرزمین شام وجود دارد، اختلافات و درگیرى هایى است که سبب ضعف حکومت و عدم مقاومت شامیان در برابر دشمنان خود مى گردد تا جایى که از اداره کشور ناتوان مى شوند. و امیر مؤ منان (ع ) آن را فتنه اختلاف احزاب که در قرآن از آن یاد شده است ، مى نامد، چه اینکه درباره این گفته خداى سبحان از آن حضرت سؤ ال شد:
((طوائف مردم از پیش خود (درباره مسیح ) اختلاف کردند واى بر این مردم کافر هنگام آن روز بزرگ (قیامت ).)) (93)فرمود:((از سه نشانه ، انتظار فرج داشته باشید، پرسیدند اى امیرمؤ منان آنها کدامند؟ فرمود: اختلاف اهل شام در بین خودشان درفش هاى سیاه از خراسان ، صیحه آسمانى در ماه رمضان . سؤ ال شد صیحه آسمانى در ماه رمضان چیست ؟ آیا نشنیده اید گفته خداوند را در قرآن ((اگر بخواهیم از آسمان نشانه اى را بر آنها فرو فرستیم به گونه اى که همه در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.)) (94) نشانه اى که دختر جوان را از سراپرده برون مى آورد و خفته را بیدار مى کند و بیدار را به وحشت مى اندازد.)) (95)البته دو نشانه از نشانه هاى ظهور تحقق یافته است ، یکى آنگاه که میان اهل شام اختلاف بوجود آمد و دیگرى زمانیکه پرچمهاى سیاه از خراسان آشکار گردید، اما امیرمؤ منان (ع ) زمان شروع اختلاف اهل شام و ظاهر شدن درفش هاى سیاه تا صیحه ماه رمضان را معین نفرموده است و ممکن است سالهاى درازى به طول انجامد.
و در روایت آمده است که فریاد یا ندا و یا بانگ آسمانى در سال ظهور رخ مى دهد که پس از آن در ماه محرم ، ظهور حضرت مهدى (ع ) واقع مى شود.
از پیامبر(ص ) روایت شده که فرمود:
((قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) فتنه اى پدید مى آید که مردم را سخت در محاصره قرار مى دهد، پس مبادا اهل شام را دشنام دهید زیرا مؤ منان حقیقى از آن سامان هستند، بلکه ستمگران آنها را نفرین کنید و خداوند بزودى قضا و قدرى از آسمان مى فرستد تا آنها را پراکنده سازد بگونه اى که اگر روبهان با آنها درآویزند، بر آنان پیروز مى گردند، آنگاه خداوند حضرت مهدى (ع ) را حداقل در میان دوازده هزار و حداکثر در بین پانزده هزار تن بر مى انگیزد و نشانه آنها کلمه ((بمیران )) ((بمیران )) است سه گروه پرچمدار هستند که طرفداران هفت درفش با آنان مبارزه مى کنند هیچ پرچمدارى نیست مگر اینکه طمع حکومت و ریاست دارد آنگاه حضرت مهدى (ع ) ظهور مى فرماید و مهربانى و دوستى و نعمتهاى مسلمانان را به آنان باز مى گرداند.)) (96)در روایتى آمده است :((خداوند کسى را بر شامیان مى فرستد که جمعیت آنها را پراکنده مى سازد حتى اگر روبهان با آنها درگیر شوند بر آنان چیره مى شوند، در این هنگام مردى از خاندان من با سه گروه پرچمدار ظهور مى کند تا آخر حدیث )) (97)و معنى کلمه ((ابدال )) که در روایت منقول از پیامبر(ص ) آمده ((یعنى مؤ منان راستین و واقعى )) و شرح معنى آن در ذکر اصحاب حضرت مهدى (ع ) خواهد آمد.
و در روایتى به جاى ((قضا و قدر))
سبب آمده است و معنى اینکه خداوند کسى را بر شامیان مى فرستد که جمعیت آنها را پراکنده مى سازد یعنى مردمى را بر آنها بر مى انگیزد که سبب تفرقه جمعیت آنها و کشمکش ‍ میان آنها مى شود.
و جمله هاى ((بمیران )) ((بمیران )) و یا، ((اى یارى شده از ناحیه خدا، بمیران ))
شعار نظامى در میان برخى از یاران مهدى (ع ) مى باشد.
و عبارت ((سه گروه پرچمدار))
یعنى یاران حضرت مهدى (ع ) سه فرقه هستند که هواداران هفت زمامدار، جهت کارزار با حضرت مهدى (ع ) و یارانش ، با یکدیگر متحد مى شوند و از آن جا که هر یک از آنها به پادشاهى و ریاست طمع مى ورزد بین آنان اختلاف بوجود مى آید، اما این اختلاف مانع آن نیست که فرمانده همه آنها سفیانى باشد، زیرا در اثر حملات نظامى به عراق و حجاز و شکستهاى لشکریان او حکومت وى بسرعت ضعیف مى شود و این از چیزهایى است که فرصت مناسبى را براى یاران طمعکار و مخالفین وى ، در رسیدن به قدرت مهیا مى سازد در حالیکه آنان درگیر کارزار با حضرت مهدى (ع ) مى باشند.
روایات دیگر، پیرامون محاصره اقتصادى غرب در مورد سرزمین شام و بحران ارزاق و قحطى است که مردم بدان گرفتار مى شوند، بدون آنکه مدت آن مشخص گردد و طبیعى است که این بحران همراه با فتنه خارجى و داخلى است و ابزارى است در دست غرب براى تحت فشار قرار دادن مسلمانان ...
برخى از روایات مى گوید: امر گرسنگى و تشنگى در سال ظهور به اوج خود مى رسد، از پیامبر(ص ) روایت شده است که فرمود:
((دیرى نمى پاید که مردم شام ، دینار و پیمانه اى نزدشان یافت نمى شود، پرسیدیم این امر از کجاست ؟ فرمود: از جانب رومیان . آنگاه اندکى سکوت کرد سپس فرمود: در آخرالزمان خلیفه اى مى آید که به مردم اموال کمى داده و آن را به شمارش نمى آورد.)) (98)باعث این فشار اقتصادى و مالى و مواد غذائى ، رومیان یعنى غربى ها هستند.
از جابر جعفى نقل شده است که از امام باقر(ع ) درباره این گفته خداى سبحان سؤ ال کردم :
((براستى ما شما را با چیزهایى هم چون ترس و گرسنگى مورد آزمایش قرار مى دهیم ))
حضرت فرمود: گرسنگى بر دو گونه است عام و خاص اما گرسنگى خاص ‍ در کوفه است که خداوند آن را ویژه دشمنان آل محمد مى گرداند و آنان را هلاک مى سازد، اما گرسنگى عام در شام خواهد بود و آن ترس و گرسنگى است که تا آن زمان هرگز بدان گرفتار نشده اند لکن ، گرسنگى ، قبل از قیام حضرت قائم و وحشت و اضطراب ، بعد از قیام آن حضرت خواهد بود.))
(99)
از امام صادق (ع ) نقل شده که فرمود:((پیش از ظهور قائم ، بطور حتم سالى فرا مى رسد که مردم در آن دچار قحطى گرفتار ترس شدیدى از کشته شدن و کمبود اموال و جان ها و ثمرات مى گردند)) و این مطلب در قرآن به روشنى دیده مى شود، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:
((براستى ما شما را با چیزهایى همچون ترس و گرسنگى و کاهش مال و جان و ثمر مورد آزمایش قرار مى دهیم و صبر پیشگان را بشارت بده .))
(100)
زمان این فشار و تنگنا در سال ظهور طبق این روایت ، مانع آن نیست که این وضع مدتى قبل از ظهور وجود داشته و سپس در سال ظهور شدیدتر از گذشته بوجود آید، آنگاه ظهور بوقوع پیوندد.
اما روایات مدت این فتنه را در سرزمین شام ، طولانى یاد مى کند، هر وقت مى گویند تمام شد طولانى مى گردد. ((و از آن راه فرار مى جویند اما نمى یابند))
(101) و روایات این فتنه را با همان اوصاف فتنه غربى و شرقى توصیف مى کند که داخل هر خانه اى از خانه هاى عربها و مسلمانان خواهد شد و اینکه ((هرگاه آن را از سوئى اصلاح کنند از سوى دیگر گسیخته مى شود و یا از جانب دیگر آشوب برخیزد.)) (102)
اینها ویژگیهاى طبیعى این فتنه است ، مادامیکه ثمرده اى از ثمرات فتنه بزرگ خارجى باشد.. بلکه پاره اى از روایات بطور صریح آن را ((فتنه فلسطین )) مى نامد، چنانکه قبلا از نسخه خطى ابن حماد ص 63 گذشت .
برخى از احادیث مدت آن را 12 و 18 سال تعیین کرده است و ممکن است این مدت مربوط به مرحله پایانى آن باشد نه تمام مدت آن .. و ما امیدواریم این آخرین زمان مرحله جنگ داخلى لبنان باشد.
.. از سعید بن مسیب روایت شده که گفت :
((فتنه اى در سرزمین شام پدید مى آید که ابتداى آن همچون بازى کودکان است و پس از آن دیگر کارشان سامان نپذیرد و دیگر نیرویى نخواهند داشت تا آنکه ندا کننده اى از آسمان فریاد سردهد، بر شما باد، به فلانى روى آورید و در آنحال دستى بر آید و اشاره کند.)) (103)و بانگ آسمانى یاد شده نام مهدى (ع ) را مى خواند همچنین دستى که از آسمان اشاره مى کند نیز جزء نشانه هاى ظهور آمده است .
در روایتى دیگر از پیامبر(ص ) رسیده است که فرمود:
((فتنه چهارم 18 سال طول مى کشد و بهنگام خود پایان مى پذیرد و نهر فرات از کوهى از طلا بیرون مى آید و مردم به گونه بر آن هجوم مى آورد که از هر نه نفر هفت نفر بهلاکت مى رسند.)) (104) و بزودى گفتگو پیرامون درگیرى قرقیسیا بر سر گنج فرات خواهد آمد.))زمین لرزه اى در دمشق و اطراف آنبرگرفته از کتاب : عصر ظهورروایات فراوان و روشنى درباره این زلزله وجود دارد به گونه اى که برخى از مکانها و خسارتهاى آن و حتى وقت آن را پیش از ورود سپاهیان غربى مشخص مى سازد. گرچه از بعضى روایات استفاده مى شود که سپاه غرب بهنگام وقوع زلزله در دمشق بسر مى برد. همچنین احادیث ، این زمین لرزه را ((الرجفة ، والخسف ، و الزلزله )) (تکان شدید، فرو رفتن ، لرزش ) مى نامد، مانند روایتى که از امام باقر(ع ) (از امیرمؤ منان (ع )) نقل شده است . که فرمود:((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف کنند، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشکار مى شود، پرسیدند: اى امیرمؤ منان آن نشانه چیست ؟ فرمود: زمین لرزه اى در شام رخ مى دهد که صد هزار در اثر آن هلاک مى گردند و این را خداوند رحمتى براى مؤ منان و عذابى براى کافران قرار مى دهد. وقتى آن هنگام فرا رسد، نظاره گر سوارانى داراى اسبهاى سفید و درفشهاى زرد رنگ ، باشید که از مغرب روى مى آورند تا وارد شام مى شوند و در آن لحظات است که فریاد و بى تابى بزرگ و مرگ سرخ فرا مى رسد. وقتى آن وضع پیش آمد پس بنگرید فرو رفتن آبادى اى از روستاهاى دمشق را که به آن حرشا (خریشا مرمرستا نسخه بدل ) مى گویند، در این هنگام فرزند هند جگرخوار (سفیانى ) از بیابان خروج کرده و بر منبر دمشق قرار مى گیرد در این بحبوحه در انتظار ظهور حضرت مهدى (ع ) باشید.)) (105)و احتمال مى رود زلزله مذکور در این روایت و روایات دیگر غیر از فرو رفتن دمشق و اطراف آن باشد و ممکن است بین آن دو فرو رفتن ، مدتى طولانى یا کوتاه فاصله باشد. اما اینکه چرا آن زلزله براى مؤ منان رحمت و براى کافران عذاب خواهد بود؟ ممکن است علت آن این باشد که به خانه هاى کافران و پیروانشان زیان وارد مى شود، نه بر مؤ منان مستضعف ، و یا اینکه به سبب آن زلزله و یا پس از آن تغییراتى سیاسى بنفع مؤ منان ، صورت مى گیرد.
و در روایات دیگر دو مکان را مشخص ساخته است که در آنها زمین فرو مى رود بنام : حرستا و جابیه ، و به نظر مى رسد که کلمه حرستا در این روایت اشتباه ذکر شده است چنانکه در روایت مربوط به لشکریان غرب خواهد آمد، و دیوار غربى مسجد دمشق خراب مى شود.
منظور از عبارت ((اسبهاى سفید))
: اسبهاى ابلق غربى هاست که گوشهاى آنها بریده شده و وسیله سوارى آنهایند.
و مقصود از پسر جگرخوار: یعنى فرزند هند زن ابوسفیان ، زیرا سفیانى از فرزندان معاویه است چنانکه خواهد آمد و در روایتى محل خروج سفیانى از ((وادى یابس ))
(بیابان خشک ) آمده که در منطقه حوران نزدیک اذرعات (درعا) در مرز سوریه و اردن قرار دارد.ورود سپاه ایران و مغرب به سرزمین شامبرگرفته از کتاب : عصر ظهورروایات مربوط به ورود نیروهاى مغربى به شام روشن است که در پى برخورد و درگیرى تند و یا جنگ میان دو گروه مى باشد، مانند روایتى که قبلا گذشت :((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف کنند، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشکار مى شود، پرسیدند: اى امیرمؤ منان آن نشانه چیست ؟ فرمود: زمین لرزه اى در شام رخ مى دهد که صد هزار نفر در اثر آن هلاک مى گردند و این را خداوند رحمتى براى مؤ منان و عذابى براى کافران قرار مى دهد. وقتى آن هنگام فرا رسد، نظاره گر سوارانى داراى اسبهایى سفید و درفشهایى زردرنگ باشید که از مغرب روى مى آورند تا وارد شام مى شوند.))ابن حماد از ابوسحاب روایت کرده است که وى در زمان هشام (پسر عبدالملک ) گفت :((سفیانى را نمى بینید مگر آنکه مغربیها نزد شما بیایند، پس ‍ هرگاه دیدید که او خروج نمود و بر منبر دمشق قرار گرفت ، اندکى نمى گذرد که اهل مغرب را مى بینى .)) (106)و روایاتى این چنین ، دلالت دارد که معروف نزد راویان تابعین ، این است که ورود نیروهاى مغربى به شام قبل از خروج سفیانى خواهد بود.
و مراد از ((اهل مغرب )) و ((مغربى ))
در این روایات ، مغرب دولت اسلامى است که در برگیرنده لیبى و تونس و الجزائر و مغرب (مراکش ) کنونى مى باشد و منظور، نیروهاى دولتهاى غربى و یا دولت مغرب که با آن مراکش گفته مى شود نیست ... و آنچه که این گفته را تاءیید مى کند این است که نیروهاى مغربى در برخى از روایات ، لشکر بربر و بربر نامیده شده است .
و روایت دیگر، آغاز رسیدن آن نیروها را معین مى کند که همزمان با زمین لرزه و فرو رفتن زمین خواهد بود. ابن حماد از محمد حنفیه نقل کرده است که فرود:
((نخستین گروههاى لشکریان مغربى وارد مسجد دمشق مى شوند و در حالیکه مشغول تماشاى دیدنى هاى شگفت انگیز آن هستند، ناگهان زمین فرو رفته و بخش غربى مسجد دمشق و آبادى اى به نام حرستا فرو مى رود، در این هنگام سفیانى خروج مى کند.)) (107)اما این نیروها براى چه مى آیند و نقش آنها چیست ؟ احتمال مى رود، جهت یارى مردم شام بر ضد دشمنان خارجى آنها، یعنى یهودیان و رومى ها و یا به منظور کمک رساندن به بعضى از طرفهاى درگیر در داخل شام حضور پیدا کنند.. اما از برخى روایات بر مى آید که آنها براى رویاروئى با نیروهاى خراسانى زمیه ساز که داخل شام گردیده اند وارد مى شوند.. از آنجا که هدف طرفداران درفشهاى سیاه ، طبق همه روایات ، قدس مى باشد، ناگزیر آمدن قواى مغربى مخالف آنها براى بازداشتن آنها از دست یافتن به هدف خود خواهد بود، بویژه با ملاحظه روایتى که از نبرد بین آن دو گروه در قنیطره سخن مى گوید، پیداست که قنیطره همین شهر اشغال شده کنونى سوریه مى باشد.
ابن حماد از زهرى نقل کرده است که او گفت :
((یاران درفش هاى سیاه و دارندگان درفش هاى زردرنگ (یعنى مغربى ها) در محل قنیطره با یکدیگر برخورد نموده و به کارزار مى پردازند تا اینکه وارد فلسطین مى گردند در این هنگام سفیانى بر اهل مشرق خروج مى کند وقتى مردم مغرب زمین در اردن فرود مى آیند، سرکرده آنان مى میرد و آنها به سه گروه تبدیل مى شوند: دسته اى به جایگاه خود باز مى گردند و دسته اى حج انجام مى دهند و دسته اى باقى مى مانند. سفیانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شکست مى دهد و آنان به اطاعت او در مى آیند.)) (108)این روایت مرسل (109)، از یکى از تابعین نقل شده که دلالت دارد بر اینکه فتنه و درگیریهاى داخلى در سرزمین شام به نیروهاى ایرانى اجازه مى دهد که براى مبارزه با یهودیان ، در منطقه ، دخالت نمایند اما رومیان و یا غیر رومیان ، نیروهاى مغربى را جهت رویاروئى با آنها تحریک مى کنند و محل این نبرد را در قنیطره مى داند، تا اینکه ایرانیها در فلسطین حضور پیدا مى نمایند و نیروهاى مغربى را که اندکى بعد از شکست در اردن مستقر مى شوند، منهدم مى سازند در همین زمان سرکرده آنها در مغرب و یا حاکم اردن که میزبان نیروهاى مغربى است از دنیا مى رود و در نتیجه کارشان به ضعف مى گراید، آنگاه سفیانى بقیه را تحت اطاعت خود در مى آورد، و بطوریکه برخى از روایات اشاره مى کند نیروهاى ایرانى پس از خروج سفیانى از شام عقب نشینى مى کنند.
ما توجه خواننده و پژوهشگر در این زمینه را جلب مى کنیم به اینکه روایات مربوط به سپاهیان مغرب و یاران درفش هاى سیاه در این مورد و دیگر موارد، با جنبش فاطمیون مغربى و جنبش درفش هاى سیاه عباسیان در هم آمیخته است . همچنانکه روایات مربوط به رومیان با حملات صلیبى و بلواى کور و کر اخیر آنان آمیخته شده است و راه شناخت بین حرکت هاى قبل از زمان ظهور و جنبش هاى متصل به آن زمان این است که در روایات ، بطور صریح ، پیوند این حادثه به خروج سفیانى و ظهور حضرت مهدى (ع ) آمده است ، همچنانکه در روایاتى که ما به آن استشهاد نمودیم و یا نشانه هاى دیگر مربوط بزمان ظهور و حوادث آن و جنبش نیروهاى مؤ ثر در آن نیز آمده است .
از این رو شمار زیادى از روایات ، بین احادیث ظهور، نسبت به جنبشهاى فاطمى هاى مغربى یا عباسیان که داراى درفش هاى سیاه اند و یا حرکت هاى رومى هاى صلیبى و استعمارگران وجود دارد و تا روایت و یا قرینه اى بر وجود این گونه حرکتها در زمان ظهور موجود است ، صحیح نیست که آن حدیث دلیلى بر نفى جنبش هاى آنان در زمان ظهوربحساب آید.
کشمکش بر سر قدرت بین اصهب و ابقعبرگرفته از کتاب : عصر ظهوراز امام باقر(ع ) نقل شده است که فرمود:((در آن سال در تمام سرزمین هاى ناحیه مغرب اختلاف بسیار خواهد بود نخستین زمینى که ویران مى شود شام است ، هواداران درفش هاى سه گانه طرفداران اصهب ، لشکریان ابقع و سپاه سفیانى ، با یکدیگر اختلاف مى کنند.)) (110)بنظر مى رسد که ابقع فرمانروا، (یعنى کسى که نقطه سیاه و سفید در چهره دارد) در فرمانروائى شام از رقیبش اصهب یعنى (زرد چهره ) سابقه دارتر است ، زیرا روایات خاطرنشان مى سازد که قیام اصهب از خارج پایتخت یا مرکز بوجود مى آید و وى بر سر استیلاى بر آن شکست مى خورد.. در حالیکه ابقع قدرتمند اصلى و یا انقلاب گرى است که تا اندازه اى پیروز مى شود و اصهب به رقابت با او برخاسته و از خارج پایتخت بر او حمله ور مى شود اما هیچکدام نمى توانند بر دیگرى پیروزى قطعى را بدست آورند، از این رو سفیانى از این فرصت استفاده نموده و از خارج پایتخت دست به یورش مى زند و هر دوى آنها را تارومار مى کند احتملا اصهب غیر مسلمان است زیرا برخى از روایات او را با صفت ((علج )) که معمولا وصف کفار است تعریف نموده است .
چنانکه بنظر مى رسد، مروانى ، که در منابع درجه اول همچون کتاب غیبت نعمانى از او یاد شده است همان ابقع است و زمامدارى بعنوان رقیب سفیانى محسوب نمى گردد.
اما گرایش سیاسى ابقع و اصهب ، از روایاتى که آن دو را نکوهش نموده است بر مى آید که آنها مخالف و دشمن اسلام و طرفدار هواداران دشمنان اسلام و کفار مى باشند و از روایت بعدى استفاده مى شود که اصهب هوادار روس (ترکان ) مى باشد.
((وقتى آن کافر، اصهب قیام کند و اقامت در پایتخت یا مرکز بر او دشوار شود طولى نمى کشد که او کشته مى شود و آنگاه ترکان فرمانرواى آن حکومت مى گردند.)) (111)چنانچه این روایت صحیح باشد بواسطه ضعف ابقع که طرفدار غرب است ، در اندک مدتى روس ها با نفوذ خود بر آنان چیره خواهند شد آنگاه غربى ها و یهودیان براى اعاده سلطه خویش بر سایر سرزمینها براى جنبش ‍ سفیانى هم پیمان خود برنامه ریزى مى کنند، که بیان خواهیم کرد.
بنابراین ، معناى اختلاف و درگیرى دو گروه نظامى در سرزمین شام که در روایات آمده است اختلاف دو زمامدار و نماینده رومیان و ترکها یعنى غربیها و روس هاست که بین آنها درگیرى و رقابت شدیدى بر سر زمامدارى منطقه بوجود مى آید بگونه اى که نیروهاى خود را بدآنجا گسیل داشته و منجر به جنگ مى شود. در همان روایت پیشین از امام باقر(ع ) آمده است که به جابر جعفى فرمود:
((پیوسته بر جاى خود باش و دست و پاى مجنبان تا علامتهایى را که براى تو بیان مى کنم مشاهد کنى : اختلاف در بین خاندان فلان و پیدایش ندا کننده اى که از آسمان پیام مى دهد و این صدا از ناحیه دمشق شنیده مى شود و مژده ظهور حضرت مهدى (ع ) را مى دهد و فرو رفتن آبادى اى از شام که آن را جابیه نامند و هواداران ترکها روى آورده تا در جزیره فرود آیند و خوارج روم در رمله مستقر خواهند شد در آن سال در هر نقطه اى از زمین از ناحیه غرب اختلاف و درگیرى وجود دارد نخستین سرزمینى که نابود مى شود شام است و میان سه لشکر اصهب و ابقع و سفیانى اختلاف ایجاد مى شود.))مراد از نزاع و اختلاف بین خاندان فلان ، چنانکه در مبحث حرکت ظهور از آن آگاه خواهید شد، اختلاف و کشمکش بین اعضاء خاندان حاکم بر حجاز قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) مى باشد.
و صدایى که از ناحیه دمشق مى آید همان پیام آسمانى است که مردم تصور مى کنند از جانب شام یا غرب مى آید. و یا اینکه براى مردم عراق اینگونه جلوه مى کند. زیرا گفتگوى آن حضرت (امام باقر)(ع ) با جابر جعفى کوفى است و عبارت آن چنین است :
((آن صدا (پیام آسمانى ) از جانب دمشق به گوش مى رسد.))نکته قابل ملاحظه در این روایت آوردن عبارت ((برادران حامیان ترک )) و ((از دین برگشتگان رومى )) است که تفسیر ترکان را به روس ها تاءیید مى کند.
در روایتى دیگر چنین آمده است :
((گروه شورش کننده اى از جانب ترکان خروج مى کند و در پى آن فته روم رخ مى دهد..)) (112)که خروج این دسته از خوارج را از جانب ترکان بیان کرده است .
خیلى روشن است که هر کسى در روایات مربوط به کشمکش و نزاع بین ابقع و اصهب و بر سر به قدرت رسیدن در این برهه و نیز بین آن دو و سفیانى و حضور نیروهاى مغربى و ایرانى در سرزمین شام مطالعه کند.. در مى یابد که تمام این حوادث ارتباط و پیوستگى محکمى با حرکت ابرقدرتها و اختلافات آنها و حکام دست نشانده آنان و ایستادگى امت در برابر آنها دارد.
اینک به روایتى اشاره مى کنیم که درباره سه گروه که در شام با یکدیگر اختلاف پیدا مى کنند وارد شده است که آن گروهها عبارتند از: لشکریان حسنى و اموى و نیروهاى قیس . و سفیانى با آمدن خود آنها را شکست مى دهد، این روایت در بحار از امام صادق (ع ) چنین روایت شده است :
((اى سدیر!: همواره در خانه باش ، همچون گلیم فرش شده آن و آرامش گزین همچون شب و روز، پس همینکه سفیانى خروج کرد بسوى ما کوچ کن ولو با پاى پیاده . گفتم : فدایت شوم آیا پیش از آن چیزى هست ؟ فرمود: بلى و با سه انگشت دست خود به شام اشاره نمود و فرمود: در شام سه درفش (لشکر) حسنى ، اموى و قیس جمع مى شوند در حالیکه با یکدیگر اختلاف دارند، ناگاه سفیانى خروج مى کند و آنها را همچون کشتزار درو مى کند و من هرگز نظیر این را ندیده ام .))قبول این روایت مشکل است ، زیرا با روایات زیادى که گروههاى سه گانه را تعیین مى کند و آنها را مربوط به ابقع و اصهب و سفیانى مى داند در تعارض ‍ است بعلاوه مرحوم کلینى در کافى ج 8، ص 264 این روایت را فقط تا ((ولو با پاى پیاده )) نقل کرده است . و احتمال مى رود این قسمت آخر اضافه و یا تفسیرى از بعضى راویان باشد که با اصل روایت در آمیخته است ... تا آخر.
و بر فرض صحت آن ، باید درفش حسنى با حسینى اشتباه شده باشد که همان درفش خراسانیان و یاوران درفش هاى سیاه است و چنانکه سابقا گفتیم نیروهاى آنها با قواى مغربى در شام خواهند بود و درفش اموى همان درفش اصهب است و درفش قیس همان درفش ابقع که تعدادى از روایات ارتباط او را با مصر بیان مى کند. بلکه برخى از آن روایات نشانگر این است که وى حرکت خود را از مصر آغاز مى کند و یا اینکه از اهالى مصر و از قبیله قیس مى باشد.. همانگونه که روایاتى وجود دارد که خاطر نشان مى سازد، سفیانى بر مصر حکمرانى مى کند.. و الله العالم .
همچنین روایت دیگرى است که مى گوید:
((مردى از بنى هاشم فرمانروائى مى کند و بنى امیه را بقتل مى رساند بگونه اى که جز اندکى از آنها را باقى نمى گذارد و غیر ایشان را نمى کشد، آنگاه مردى از بنى امیه خروج مى کند و در برابر هر مردى دو مرد را مى کشد به طورى که جز زنان کسى را باقى نمى گذارد در این هنگام حضرت مهدى (ع ) ظهور مى کند.)) (113)اما این روایت قلمرو حکومت این مرد هاشمى را قبل از سفیانى است مشخص نمى سازد که آیا حجاز است یا عراق .. و اگر روایات ، قلمرو حکومت را سرزمین شام مى داند باید پیش از ابقع باشد، چرا که روایات همداستانند بر اینکه سفیانى علیه وى و اصهب قیام مى کند و آن دو را بقتل مى رساند و احادیث آن دو را از دشمنان اهل بیت و شیعیان ایشان توصیف مى کند.جنبش سفیانىبرگرفته از کتاب : عصر ظهورسفیانى از شخصیتهاى بارز در نهضت حضرت مهدى (علیه السلام ) است . او دشمن سرسخت و رویاروى آن حضرت مى باشد، هر چند که امام (علیه السلام ) در حقیقت با نیروهاى کافرى که از سفیانى پشتیبانى مى کنند ربروست ، چنانکه آشنا خواهید شد.
روایات تصریح کرده است که خروج سفیانى از وعده هاى حتمى خداوند است ، از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده است که فرمود:
((امر قائم از سوى خداوند حتمى است و امر سفیانى نیز از جانب خداوند قطعى مى باشد و قائم ظهور نمى کند مگر پس از آمدن سفیانى )) (114)روایات مربوط به سفیانى متواتر اجمالى است (115) و پاره اى از آنها متواتر لفظى است (116) و اینک ما شمه اى از چگونگى شخصیت و جنبش او را ذکر کرده سپس به ارائه اخبار آن بطور پیوسته ، آنطور که روایات نقل کرده اند مى پردازیم .بیوگرافى سفیانىبرگرفته از کتاب : عصر ظهوربین دانشمندان اسلامى اتفاق نظر است که وجه تسمیه او به سفیانى به خاطر نسبت داشتن با ابوسفیان است ، چرا که وى از تبار ابوسفیان بشمار مى آید، همانگونه که فرزند زن جگرخوار نیز مى باشد به علت نسبت وى با جده اش هند زن ابوسفیان که در جنگ احد وقتى حمزه سیدالشهداء به شهادت رسید هند کوشید تا جگر حمزه را از فرط کینه بدندان بکشد.
از امیرمؤ منان على (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود:
((فرزند هند جگرخوار از وادى یابس (دره خشک ) خروج مى کند. او مردى است چهارشانه و بدقیافه ، داراى سرى بزرگ ، بر صورت او اثر آبله پیداست وقتى او را مى بینى پندارى که یک چشم دارد، نامش ‍ عثمان و پدرش عیینه (عنبسه نسخه بدل ) او از فرزندان ابوسفیان است وارد سرزمین قرار و معین (با آرامش و آبى گوارا) مى شود و بر بالاى منبر آنجا قرار مى گیرد.)) (117)میان شیعه معروف است که او از اولاد عنبسه پسر ابوسفیان است و شاید از این رو آن را عیینه دانسته اند که کلمه عیینه در روایت با عنبسه اشتباه شده است . و در روایتى دیگر که شیخ طوسى آن را روایت کرده است وى را از فرزندان عتبه پسر ابوسفیان یاد مى کند. (118) و فرزندان ابوسفیان پنج نفرند: عتبه ، معاویه ، یزید، عنبسه و حنظله .
ولى در یکى از نامه هاى امیرمؤ منان (علیه السلام ) به معاویه ، بطور صریح آمده است که سفیانى از فرزندان معاویه است .
((اى معاویه ، مردى از فرزندان تو، بدخوى و ملعون و سبک مغز و ستمکار و واژگون دل و سختگیر و عصبانى است . خداوند رحمت و مهر را از قلب او برده است دائى هاى او همچون سگ خون آشام اند. گوئیا من ، هم اینک او را مى بینم اگر مى خواستم او را نام مى بردم و توصیف مى کردم که او پسرى چند ساله است ، لشکرى به سوى مدینه گسیل مى دارد. آنها وارد مدینه مى شوند و بیش از اندازه دست به کشتار و فحشاء مى زنند در این حال مردى پاک و پرهیزکار از آنها فرار مى کند، کسى که زمین را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت همانگونه که از ظلم و ستم لبریز شده است و من نام او را مى دانم و مى دانم که در آن روز چند سال دارد و نشانه اش چیست .))از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود:((او از فرزندان خالد پسر یزید پسر ابوسفیان است )) (119)
و ممکن است جدش عنبسه یا عتبه یا عیینه یا یزید از نسل معاویه پسر ابوسفیان باشد که در این صورت اشتباه ، برطرف مى شود.
و مشهور نزد علماى سنت این است که نام وى عبدالله است و در نسخه خطى ابن حماد ص 74 نامش عبدالله پسر یزید است و نیز در روایتى از منابع ما نام او عبدالله آمده است
(120) ولى همچنانکه گفتیم ، مشهور این است که نام او عثمان است .پلیدى و سرکشى سفیانىبرگرفته از کتاب : عصر ظهورراویان حدیث ، در نفاق و بدسرشتى و دشمنى او با خدا و پیامبرش صلى الله علیه و آله وسلم و حضرت مهدى (علیه السلام ) اتفاق نظر دارند و روایاتى که شیعه و سنى درباره شخصیت و کردار او نقل کرده اند یکسان یا تقریبا نزدیک بهم است ، چنانکه از این قبیل روایت شده است که گفت :((سفیانى بدترین فرمانرواست ، دانشمندان و اهل فضل را مى کشد و نابود مى سازد و از آنها براى رسیدن به مقاصد خود یارى مى خواهد هرکس سر باز زند او را به قتل مى رساند.)) (121)و در جائى دیگر از ارطاة نقل شده است که گفت :((سفیانى در مدت شش ماه کسانى را که نافرمانى وى کنند مى کشد و با اره آنها را سر مى برد و در دیگها مى پزد.)) (122) و از ابن عباس ‍ روایت شده است که گفت :((سفیانى خروج مى کند و دست به کشتار مى زند حتى شکم زنان را مى درد و اطفال را در دیگهاى بزرگ مى جوشاند.)) (123)از امام باقر (علیه السلام ) روایت شد است که فرمود:((اگر سفیانى را مشاهده کنى ، در واقع پلیدترین مردم را دیده اى . وى داراى رنگى بور و سرخ و کبود است ، هرگز سر به بندگى خدا فرو نیاورده مکه و مدینه را ندیده است مى گوید: پروردگارا انتقام من با آتش ‍ است .)) (124)