اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

اسرائیل ام الفساد هستی

پشت دیوار اتاق های فکر

پشت دیوار اتاق های فکر
خط مشی بازیگران اصلی قدرت را چه کسانی تعیین می کنند؟

مترجم: مژگان نژند

اشاره:
    «تینک تانک»ها (Think Tanks) یا «اتاق های فکر» گروه هایی بسیار متنوع با بینش ها، اهداف و دیدگاه هایی کاملامتفاوت و گاه بسیار متناقض را شامل می گردند. این گروه ها در واقع مراکز «قدرت فکری» اند، اما درعین حال مراکز «قدرت نفوذی» نیز به حساب می آیند. در شمار اهدافی که اتاق های فکر دنبال می کنند می توان به انتشار اندیشه ها، دفاع از منافع، ارتقاء یک ایدئولوژی، جنگ افکار، کارشناسی مستقل و... اشاره کرد. همین امر سبب می گردد که مرز بین این موسسات کاملانامشخص و مبهم باقی بماند. می توان گفت، تنها وجهی که این «جعبه های فکر» را به یکدیگر پیوند می دهد، تجزیه و تحلیل اوضاع و پرورش و بازبینی افکار و اندیشه ها به منظور ارائه پیشنهاداتی دقیق و واقع گرایانه با هدف تاثیرگذاری بر سیاست های دولتی است. اما، پشت دیوار این «آزمایشگاه های اندیشه ها» حقیقتا چه می گذرد؟
    «اتاق های فکر» در شکل ابتدایی تر خود از دیرباز وجود داشته، اما امروز به مفهومی باب روز و پدیده ای اجتناب ناپذیر تبدیل گردیده اند، به گونه ای که هر گروه تعمق دانشگاهی، تصمیم گیرنده و یا روشنفکر که با هدف گفت وگو پیرامون مسائل و مشکلات روز مانند گرم شدن آب و هوای کره زمین، مالیات ها و...ماهانه تشکیل جلسه می دهد و یا هر باشگاه تعمقی که در خدمت برنامه های حزبی قرار می گیرد، بدین نام خوانده می شود و اداره امور بدون حضور آنها امکان ناپذیر به نظر می آید.
    بدینسان، رقم اتاق های فکر طی سال های اخیر به ویژه براثر عواملی چون انقلاب اطلاعاتی، پیچیدگی روز افزون و ماهیت فنی مسائل و مشکلات سیاسی، بحران اعتماد نسبت به دولتمردان و سیاست هایشان، جهانی سازی و افزایش رقم بازیگران و عوامل دولتی و غیردولتی، فزونی یافته و فعالیت های آنها در زمینه ارائه راه حل های سیاسی به تصمیم گیرندگان نیز صدچندان گردیده است به گونه ای که این تشکلات در بسیاری موارد به گروه های فشار مبدل شده اند.معهذا، این تعدد لزوما به معنای افزایش میزان تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری های سیاسی نیست.
    انفجار و گوناگونی اتاق های فکر در سال های گذشته سوالات بسیاری در ارتباط با میزان خودمختاری و آزاداندیشی آنها و نیز نو آوری و سیاست ارتباطی شان به وجود آورده است. اتاق های فکر در شیوه تاثیرگذاری خود بر تصمیم گیری ها بسیار متفاوتند. آنها همچنین در مقایسه با گذشته به ساختارهایی بسیار پیچیده مبدل گردیده اند.
    مفهومی ساخت آمریکا
    «اتاق فکر»، «تانک فکر» یا «کارگاه فکر» سازمان، موسسه، شرکت و یا گروهی اصولاخصوصی و مستقل، متشکل از کارشناسانی است که هدف خود را بر پژوهش و ارائه پیشنهادات در زمینه سیاست های دولتی متمرکز ساخته و درگیر مسائلی گوناگون چون سیاستگذاری های اجتماعی، راهبرد سیاسی- اقتصادی- علمی، موضوعات مرتبط با تکنولوژی، سیاست های تجاری و یا حتی توصیه های نظامی اند و از طریق خلق اندیشه های نو، مدیران و دولتمردان را در بهره برداری از فرصت های تازه و یا در جهت منافع موردنظر آنها یاری می دهند.
    «اتاق فکر» را «گروه کارشناس»، «سلول تعمق»، «دایره تعمق»، «کارخانه فکر»، «کارخانه مغز»، «مخزن افکار»، «آزمایشگاه اندیشه ها»، «کانون فکر»، «بانک مغز»، «پیکره دانش» و «اندیشگاه» نیز می خوانند. این گونه موسسات برخلاف یک «باشگاه تعمق» ساختاری بسیار رسمی دارند و به طور منظم به انجام تحقیقات و ارائه گزارشات می پردازند. بسیاری از آنها توسط دولت ها، شرکت های تجاری و گروه های ذینفع تاسیس می گردند. دشوار می توان گفت چه چیزی به واقع در پس عبارت «اتاق فکر» پنهان است: پژوهش صرف، کارشناسی مستقل، مشاورت اربابان قدرت، انتشار ایدئولوژی ها از طریق برگزیدگان و بزرگان یا رسانه ها و یا این که لابی گری و اعمال نفوذ! به هر صورت، این پایگاه های فکرسازی و بانک های اندیشه که آمار سال 2008 رقم آنها را 5550 اتاق فکر در سراسر جهان برآورد می کند، امروز به پدیده ای جهانی تبدیل گردیده و به نوعی، «صنعت فکر و اندیشه» کاربردی را سامان می بخشند. اتاق های فکر خود مدعی اند راه حل هایی نسبی برای خدمت به عموم ارائه داده، منافع خاصی را دنبال نمی کنند و به گونه ای مستقیم نیز در سیاست مداخله نداشته و قصد کسب قدرت را نیز ندارند. اما آیا به همان اندازه که ادعا می کنند غیرانتفاعی اند؟
    در کل، تعاریف متعددی برای اتاق های فکر وجود دارد. عبارت «اتاق فکر» بسیاری اوقات به عنوان یک ابزار بازاریابی به منظور ارزش بخشیدن به یک نیروی ضربتی فکری به کار می رود. می توان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: برخی هر شکل «گروه تعمق» را «اتاق فکر» می خوانند، مشروط بر آن که تحلیل ها و یا توصیه هایی استراتژیک، سیاسی، اقتصادی و... ارائه دهد. برخی دیگر، این عنوان را مختص سازمان هایی می دانند که «سطحی» را به خود اختصاص داده، کارمندانی در اختیار دارند، بیش و کم مستقل و آزاداندیشند، نوشتارهایی منتشر می سازند، مداخلاتی دارند، مشورت هایی ارائه می دهند و... با این حال، ترسیم مرز میان فعالیت های یک اتاق فکر و اقدامات یک گروه فشار (لابی)، یک جنبش سیاسی و یک دفتر مشورتی در برخی موارد بسیار دشوار است.
    پیچیدگی، تعدد و گوناگونی اتاق های فکر سبب گردیده تا «استفن بوشه» بلژیکی (مشاور سیاست های انرژتیک، مشاور امور اروپایی و بین المللی دولت بلژیک و مشاور لابیگری در بروکسل و لندن) و «مارتین رویو» فرانسوی (خبرنگار اقتصادی که امروز در سمت هماهنگ کننده اقدامات شعبه فرانسوی «سازمان عفو بین الملل» در منطقه بالکان فعالیت دارد) در کتابی تحت عنوان «اتاق های فکر: مغزهای متفکر جنگ اندیشه ها»، اتاق های فکر را به منظور متمایز ساختن شان در چهار گروه رده بندی کنند:
    1) اتاق های فکر دانشگاهی که کیفیت پژوهش دانشگاهی و خدمات اطلاعاتی را بارز ساخته، اعضای آن ها را دانشگاهیانی تشکیل می دهند که عموما تحصیلاتی در حد دکترا دارند (مانند، «مرکز پژوهش های سیاسی اروپا»).
    2) موسسات پژوهشی قراردادی یا پیمانکاران دولتی که مشابه «اتاق های فکر دانشگاهی» عمل می کنند، اما منبع مالی شان را قراردادهایی تشکیل می دهند که با آژانس های دولتی منعقد می سازند، و یا این که از سوی دنیای صنعت حمایت مالی می شوند (مانند، «اروپای ما» و یا «موسسه روابط بین الملل فرانسه»).
    3) اتاق های فکر مشورتی که در راستای خدمت به یک آرمان مشخص، اندیشه ها و توصیه هایی ارائه می دهند که در ارتباط با ارزش هایی خاص قرار دارند. آنچه برای این گروه حائز اهمیت است، همانند «اتاق های فکر دانشگاهی»، یافتن راه حل برای منفعت عموم نیست، بلکه پیروزی در جنگ اندیشه هاست (مانند، «شورای لیسبون» و «مرکز اصلاحات اروپا»).
    4) اتاق های فکر وابسته به احزاب سیاسی یا بنیادها که در اطراف یک حزب سیاسی سازماندهی گردیده، اما به لحاظ فکری خودمختار و آزاد اندیشند و اقداماتشان نیز غالباً در راستای منافع حزب انجام می پذیرد. اگر چه فعالیت های این اتاق های فکر صرفاً بخش کوچکی از بودجه های عمومی را به خود اختصاص می دهد، اما به میزانی است که این گروه ها را به آزمایشگاه های اندیشه بسیار قدرتمند مبدل می سازد (مانند، بنیادهای «اشتیفتونگن» آلمانی که بودجه شان از بودجه فدرال تامین می گردد، اما مستقل از دولت عمل می کنند).
    یکی از چالش های عمده اتاق های فکر مقاومت در برابر وسوسه ارتقاء منافع تامین کنندگان مالی است، چرا که مسئله برقراری تعادل میان آزاداندیشی و استقلال تحلیل های سیاسی خود و همزمان، حفظ و تقویت سرمایه گذاری حامیان مالی مطرح می گردد. به گفته «بوشه» و «رویو»، این خطر وجود دارد که اتاق های فکر به دام تبدیل شدن به «زیر دریایی»های منافع خصوصی گرفتار آیند. این موضوع نگرانی عمده برخی اتاق های فکر آمریکایی را تشکیل می دهد که هزینه شان از بودجه دولتی و یا خصوصی تامین می گردد، به ویژه هنگامی که هیچ ارتباطی میان آنها و اتاق های فکر واشنگتن وجود ندارد.
    رشد اتاق های فکر در سطح جهانی شکلی انفجاری داشته و با توانایی آنها در حمایت از دولت های «دموکراتیک» و جوامع مدنی در ارتباط مستقیم بوده است. علاوه بر این، متقاضیان اتاق های فکر نیز بسیار افزایش یافته اند، چرا که تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان جهان توسعه یافته و در حال توسعه با مسئله ای یکسان مواجهند، که آن نیز چگونگی اعمال توصیه های کارشناسان در روند تصمیم گیری دولت است، به ویژه هنگامی که نقشه هایی نیز در سر می پرورانند ونگران اجرای درست آنها و حفظ منافع خود نیز هستند.
    صحبت از اتاق های فکر بدون اشاره به تاریخچه و روند رشد آنها در آمریکا امکان پذیر نیست. در واقع، پژوهشگران در این ارتباط دست کم در یک مورد اتفاق نظر دارند و آن هم این که، اتاق های فکر در آمریکا و پس از جنگ های انفصال (جنگ داخلی سال های 1861 تا 1865) در طول دوران موسوم به «بازسازی» ایالات جنوب در سال های 1865 تا 1876 تولد یافته اند. این موسسات در آن هنگام به وضوح مراکزی پژوهشی در زمینه علوم اجتماعی بودند که مدیریت آنها را بنیادها، شرکت ها و یا افرادی با هدف مشارکت در امر کمک به دولت برای اجرای سیاست های اصلاحات بنیادین به شیوه ای موثر و تدوین روش های تازه مدیریت، برعهده داشتند.
    بدینسان، اتاق های فکر آمریکایی در آغاز به شکل «دانشگاه هایی بدون دانشجو» و به عنوان مکان هایی ویژه برخورد اندیشه های برگزیدگان سیاسی در زمینه سیاست خارجی ظاهر گردیدند. سپس، در سال های پایانی دهه 1940 «رند کورپوریشن» تاسیس گردید که شناخته شده ترین و مهم ترین اتاق فکر آمریکا محسوب می شود. این اتاق فکر که در اوج جنگ سرد شکل گرفته است، در استراتژی نظامی یا به عبارت دیگر، طراحی ساختارهای دفاعی و نظامی تخصص دارد.
    «استفن بوشه» و «مارتین رویو» به طور کلی ظهور اتاق های فکر را در چهار موج عمده جای می دهند، که عبارتند از: جنگ جهانی اول، پایان جنگ جهانی دوم، شوک نفتی سال 1973 و سقوط دیوار برلین در سال .1989 بی شک، سال های پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 نیز پنجمین موج تاسیس اتاق های فکر را تشکیل خواهند داد، اما این بار در سطح جهانی. باید گفت که بهر صورت، اتاق های فکر نیز مانند هر شکل سازمان دیگر پیدایش خود را مدیون شرایط تاریخی واجتماعی خاص هستند.
    با این وجود، نظر کلی این است که نخستین اتاق فکر، «فابین سوسایتی» انگلیسی، در سال 1884 به منظور ارتقاء اصلاحات سیاسی وقت در «لندن» تاسیس گردیده است. معهذا، برخی نیز بر این اعتقادند که نخستین اتاق فکر به وضوح قابل شناسایی، «موسسه بروکینگز» است که در سال 1916 بنیان گذاشته شد.
    تصور عموماً بر این است که یک «مخزن فکر» سازمانی است که به عنوان یک مرکز تحقیقات و تجزیه و تحلیل مسائل عمومی مهم خدمت می کند. در واقعیت، بسیاری معتقدند که اتاق های فکر امروز نمایی ظاهری با ادعای فعالیت در روابط عمومی بیش نیستند، که غالباً در بطن دستگاه دولتی پایگاه دارند و پژوهش هایی را با اهداف داخلی در خدمت آرمان حامیان مالی خود به انجام می رسانند. آن گونه که «جان چاکمن»، خبرنگار «یلو تایمز» توصیف می کند، اتاق های فکر «موسساتی ساختگی اند که در آنها کارشناسان ایدئولوژی تبلیغاتی فعالیت دارند و پول، همانند خون جاری در رگ های باز، به راحتی جریان دارد تا به کمک تبلیغاتی بی معنا در اختناق گفتمان حقیقی سهیم گردد.»
    با این حال، می توان گفت که اگر چه پژوهش های اتاق های فکر به طور کلی در راستای منافع حامیان مالی آنها انجام می پذیرد، اما این توصیف شامل حال تمامی این موسسات نمی گردد. سرمایه گذاری خصوصی لزوماً یک پژوهشگر را به همدست شیادان مبدل نمی سازد و موسساتی نیز وجود دارند که تحقیقات خود را حقیقتاً به منافع عمومی ارزشمند اختصاص می دهند.
    اتاق های فکر غالباً سرمایه مورد نیاز خود را از شرکت های بزرگ و بنیادهای مهم تامین می کنند. آنها سیاست های شکل دهنده به زندگی روزمره مردم - مانند سیاست های مربوط به خصوصی سازی تامین اجتماعی، مالیات ها، قوانین سرمایه گذاری و قانونگذاری در هر زمینه ای- را تدوین و به اجرای آنها کمک می کنند، کارشناسان خود را به منظور تاکید بر کارآیی این سیاست ها روانه پارلمان می سازند، مقالاتی در روزنامه ها به چاپ می رسانند، در قالب مفسران در تلویزیون ها ظاهر می گردند، کاندیداهای ریاست جمهوری را - به ویژه در آمریکا- توصیه و سمینارهایی نیز با هدف آموزش اعضای جدید پارلمان برگزار می کنند. یکی از کارهای عمده اتاق های فکر، ارائه راه حلی پنهان برای دستیابی به منافع عظیم تجاری در راستای تبلیغ اندیشه های خود و یا حمایت از یک پژوهش اقتصادی و اجتماعی «غیرقانونی» است که می تواند به سود آنها تمام شود.
    «تام بریزاتیس»، دبیر نشریه «کلیولند پلین دیلر» خاطرنشان می کند: «اتاق های فکر مدرن آزمایشگاههایی برای اندیشه های سیاسی اند، که از پرداخت مالیات معاف بوده، از کمک های مالی هنگفت بهره می گیرند. شرکت های فناوری به اتاق های فکر کمک می کنند تا امکان دسترسی به اینترنت را فراهم آورند، و شرکت های وال استریت اتاق هایی را تحت حمایت مالی خود دارند که به قهرمانی سرمایه گذاری خصوصی و صندوق های بازنشستگی دست یافته اند.»
    بدینسان، آنچنان پولی درجریان است که به عنوان مثال، در آمریکا 20 اتاق فکر محافظه کار نخست این کشور هم اکنون به میزان کل کمک هایی که به «بودجه ویژه» حزب جمهوریخواه می شود، خرج می کنند. «جاناتان روو»، اقتصاددان آمریکایی، درمورد اتاق های فکر می گوید: عبارت اتاق های «فکر» عبارتی بسیار نامناسب است، چرا که آنها فکر نمی کنند، بلکه «توجیه» می کنند!
    «جوئل ایکنباک» از روزنامه «واشنگتن پست»، درباره اتاق های فکر آمریکا که از رقمی بیش از سایر اتاق های فکر جهان برخوردارند، می گوید: «تعداد اتاق های فکر ما به اندازه ایستگاههای آتش نشانی در دیگر شهرهاست. یک اتاق فکر شهری آگاه و هشیار است. یکی از دوستانم که به طور موقت در یکی از این اتاق های فکر فعالیت داشت، به هنگام شروع کار خود از رئیس موسسه شنید: ما افرادی از نژاد سفید و 50 تا 55 ساله ایم که هیچ جای دیگری برای رفتن نداریم...»
    اگرچه اتاق های فکر ابتدا در بطن دموکراسی های لیبرال غرب شکل گرفته اند، اما موضوعات مربوط به موجودیت آنها و جنگ افکار به ویژه از طریق «دیپلماسی فکری» از چهارچوب محدود این دموکراسی ها فراتر می رود. در پس این عبارت «دیپلماسی فکری» اندیشه «نفوذ» را می یابیم. مسئله «نفوذ» در بطن این تصور عمومی قرار دارد که اتاق های فکر گروههایی «بسته» اند که با تصمیم سازان سیاسی در ارتباط مستقیم قراردارند. به اعتقاد «بوشه» و «رویو»، توانایی نفوذ در قلب اقدامات یک اتاق فکر قرار دارد، و اگرچه نمی توان آنها را «لابی» نامید، اما لابیگری نیز از اقداماتشان مجزا نیست. به عبارت دیگر، یک لابی نمی تواند خود را اتاق فکر بخواند، در حالی که یک اتاق فکر بخوبی قادر است از روش های لابیگری بهره گیرد.
    باید گفت که نفوذ و تاثیرگذاری برخی اتاق های فکر دربسیاری موارد کاملاحقیقی است. در این راستا، می توان به مورد یک اتاق فکر نو محافظه کار آمریکایی اشاره کرد که در این سال های آغازین قرن بیست و یکم چهره جهان را دگرگون ساخته است. نقشه های این اتاق فکر که «پروژه قرن نوین آمریکا» نام دارد، در سال 2003 مستقیماً به اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی انجامید. در واقع، برنامه های این اتاق فکر با طرحی که در تمام طول سال های دهه 1990 توسط نومحافظه کاران «پخته» و آماده شده بود، کاملاً مطابقت داشت. این طرح فتیله انفجاری خود را در حملات تروریستی 11سپتامبر 2001 یافت که در برابر حس انتقامجویی افکار عمومی کور آمریکا چهارچوبی قانونی تحت عنوان «جنگ پیشگیرانه» برای دولت «بوش» فراهم آورد.
    این نمونه بدون حداقل شناخت از ساختار میدان سیاسی آمریکا قابل درک نیست. در واقع، در هر بار تغییر دولت، هزاران کارمند در تار «رفت و آمدی» بی پایان میان جهان شرکت ها (غالباً آمریکایی) و یا اتاق های فکر و پست هایی گاه بسیار استراتژیک در بطن دولت جدید، گرفتار می گردند. بنابراین، نه تنها اعضای «پروژه قرن نوین آمریکا» («پل ولفوویتس»، «دونالد رامسفلد»، «دیک چنی»، «لوئیس لیبی»،...) اشغال عراق را از پیش طراحی کرده بودند ، بلکه پس از دستیابی دولت «بوش» به قدرت، آن را به اجرا نیز درآوردند.
    گاه یک اتاق فکر تنها از یک فرد تشکیل می گردد، مانند مورد«ژان ایو هووارت»، خبرنگار سابق و کارشناس امور اقتصادی. اتاق فکر او که «شرکت جهانی» نام دارد، هدف خود را تجزیه و تحلیل تغییر شرکت ها در بستر تغییرات قاطعانه در سطح جهان تعیین کرده و حامیان وی نیز دو شرکت بلژیکی «آوکس» و «آس» هستند. «هووارت» معتقد است: «در فعالیت های برخی اتاق های فکر، ردپای آنها که حامیان مالی اند کاملاً احساس می گردد. خطری که یک اتاق فکر را تهدید می کند، اینست که حامیانی پنهان داشته باشد.»
    اتاق های فکر همچنین نقش نوعی «قدرت نرم» را در بازار کارشناسی و انتشار اندیشه ها ایفا می کنند. در این راستا، توانایی آنها در اختراع اشکال جدید آلترناتیوهای حکومت مشروعیت لازم را به آنها می بخشد. بدینسان، می بینیم که تا چه اندازه انتخاب «جرج دبلیو بوش» و انتخاب مجدد وی، و نیز برنامه های سیاسی او از تحقیقات انجام گرفته از سوی برخی اتاق های فکر محافظه کار الهام گرفته است. درواقع، توانایی و قدرت تاثیرگذاری این اتاق های فکر بر برنامه های زمان بندی شده سیاسی و مهارت آنها در تولید ایدئولوژی، به لطف دو ماموریت ریاست جمهوری «بوش» بسیار گسترش یافته است. به گفته «ویلیام والاس»، عضو مجلس اعیان انگلیس، اتاق های فکر از دو اصل بنیادین پیروی می کنند: درک خرد متعارف و تدوین و انتشار مفاهیم و برنامه های آلترناتیو. به عبارت دقیق تر، ماموریت اتاق های فکر کسب اطلاعات و ارائه تحلیل هایی واضح، معتبر، مفید و قابل دسترسی برای عموم از وقایع روز است.
    پرنفوذترین اتاق های فکر جهان کدامند؟
    دانشگاه «پنسیلوانیا» از سه سال پیش در نخستین رده بندی جامع اتاق های فکر، فهرستی از برجسته ترین و پرنفوذترین این موسسات که در ارتباط با مسائل استراتژیک فعالیت دارند، ارائه داده است. این رده بندی به درخواست روزنامه نگاران، دانشگاهیان و مقامات دولتی و برپایه نظرسنجی از 1200 کارشناس، استاد دانشگاه، تصمیم گیرنده سیاسی و نماینده سازمان غیردولتی از سراسر جهان در چهارچوب برنامه «اتاق های فکر و جوامع مدنی» انجام می پذیرد. از جمله معیارهای مدنظر نیز، توانایی جذب بهترین پژوهشگران و کارشناسان، شهرت آکادمیک، شهرت رسانه ای، سطح منابع مالی، دفعات توصیه هایی که به اتخاذ سیاست های دولتی انجامیده است، رقم پرسنل منصوب شده در سیاست های رسمی، قابلیت تبدیل شدن به مکان و یا عامل عمده مباحث عمومی، و غیره است.
    «جیمز جی مک گان»، مدیر این برنامه، در گزارش سالانه خود که در نشریه «فارین پالیسی» به چاپ رسیده است، رقم اتاق های فکر در نزدیک به 170کشور جهان را 6305 (در مقابل 5550 اتاق فکر سال 2008) ذکر می کند. در این گزارش می خوانیم که آمریکا (1777 اتاق فکر)، انگلیس(283)، آلمان(196) و فرانسه(165) کشورهایی هستند که از بیشترین تعداد اتاق های فکر جهان برخوردارند.
    در سطح جهانی، آمریکای شمالی 30 درصد، اروپای غربی 28 درصد و آسیا 19 درصد اتاق های فکر را در خود جای می دهند. آمریکای لاتین (10درصد)، اروپای شرقی(9درصد)، آفریقا (8درصد)، خاورمیانه و آفریقای شمالی (4 درصد) و اقیانوسیه(یک درصد) به ترتیب در رده های بعدی فهرست «مک گان» آمده اند. گزارش مزبور همچنین رقم اتاق های فکر هر کشور در بطن هر منطقه جغرافیایی را نیز مشخص می سازد.
    گزارش دانشگاه «پنسیلوانیا» رده بندی های مختلفی را پیشنهاد می دهد، اما به طور کلی نتایج حاصل از تحقیقات خود را به دو دسته «اتاق های فکر آمریکایی» و «سایر اتاق ها» تقسیم می کند، که در شمار موثرترین و با نفوذترین اتاق های فکر گروه نخست، اسامی «موسسه بروکینگز»، «شورای روابط خارجی» و «بنیاد کارنگی» و «رند کورپوریشن» قرار دارند. «بنیاد هریتریج»، «مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی»، «موسسه کاتو»، «مرکز بین المللی وودرو ویلسون برای دانشگاهیان»، «موسسه امریکن اینتر پرایز» و «موسسه هوور» از دیگر کانون هایی محسوب می گردند که فهرست 10 اتاق فکر نخست آمریکا را شکل می بخشند.
    در شمار مهمترین اتاق های فکر گروه دوم نیز، «چاتم هاوس» (انگلیس)، «موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک» (انگلیس) و «موسسه تحقیقات صلح بین المللی استکهلم» را مشاهده می کنیم. از میان اتاق های فکر فرانسه نیز، «موسسه روابط بین الملل» (مقام هشتم در رده بندی اتاق های فکر غیرآمریکایی)، «موسسه تحقیقات امنیتی اتحادیه اروپا» (مقام سی ام) و «ایریس»(38) از جمله مهمترین کانون های فکر ذکر گردیده اند.
    دانشگاه «پنسیلوانیا» همچنین در رده بندی دیگری 10 اتاق فکر برتر جهان را به شرح ذیل نام برده است: «چاتم هاوس» (انگلیس)، «شفافیت بین الملل» (آلمان)، «گروه بحران بین الملل» (بلژیک)، «موسسه تحقیقات صلح بین المللی استکهلم» (سوئد)، «سازمان عفو بین الملل» (انگلیس)، «موسسه روابط بین الملل»(فرانسه)، «مرکز مطالعات سیاست های اروپایی» (بلژیک) و «موسسه امور بین المللی و امنیت» (آلمان).
    حال، فکر می کنید بزرگترین اتاق فکر جهان کدام است؟ در پاسخ باید گفت: «مجمع اقتصادی جهان» در «داووس» سوئیس! مکانی که در آن مسئولان سیاسی و اقتصادی به همراه روشنفکران و خبرنگاران گردهم می آیند تا پیرامون مسائل عمده جهان به گفت وگو بنشینند... و در مورد آنها تصمیم بگیرند!
    «بوشه» و «رویو» در تحقیقات خود یادآوری می کنند که بهر صورت تفاوت های ملی اتاق های فکر نیز بسیار است. به عنوان مثال، اتاق های فکر آلمان به کشوری تعلق دارند که سنت دانشگاهی و روشنفکری در آن زبانزد است، بنابراین گرایش آنها به تابعیت از یک الگوی دانشگاهی است. در واقع، آلمان برای دریافت گزارش هایی قوی و تاثیرگذار بر روی استادان دانشگاهی خود بسیار حساب می کند. اتاق های فکر این کشور پژوهشگران و افرادی را که مایلند مسئولان سیاسی آینده باشند، آموزش داده و از آنها حمایت به عمل می آورند. همین امر سبب گردیده است تا آلمان از نفوذ بالایی در کشورهای اروپای شرقی برخوردار گردد. اتاق های فکر انگلیسی نیز که در امور اروپایی تخصص دارند، همانند «همتا»هایشان در «واشنگتن» بیشتر از روش تعامل نزدیک با تصمیم گیرندگان سیاسی پیروی می کنند، اما از منابع مالی بسیار ضعیف تری برخوردارند و تعداد پرسنل دائمی آنها نیز بسیار کمتر است. نهادهای انگلیسی به لطف روش های ارتباطی موثر خود تاثیر محسوسی بر شیوه تفکر نهاد اروپایی بروکسل دارند.
    در ارتباط با اتاق های فکر فرانسه نیز می توان گفت که، به غیر از چند استثناء به نسبت جدیدترند. در واقع، تعمق پیرامون سیاست ها به طور سنتی در تخصص نهادهای دولتی این کشور بوده است. اما، دولت فرانسه امروز به اهمیت اتاق های فکر غیرفرانسوی پی برده و نماینده ای رسمی به منظور برقراری ارتباط با آنها به «بروکسل» اعزام داشته است.
    و اما، در مورد اتاق های فکر آمریکایی باید گفت که از منابع مالی قدرتمندی برخوردارند و بسیاری از آنها نیز اعتبار زیادی دارند. این موسسات به طور مستقیم و یا از طریق شعبات اروپایی خود تاثیری فراوان بر تفکر سیاسی اروپا می گذارند. آنها همچنین به عنوان الگویی برای تاسیس اتاق های فکر جدید مورد استفاده قرار می گیرند. معهذا، برخی از این سازمان ها مانند موسسات شکل یافته در «بنیاد سوروس»، را نمی توان صرفاً آمریکایی تلقی کرد.
    سایر کشورها نیز اتاق های فکر و دانشگاه هایی دارند که به کار تحلیل سیاست اروپایی می پردازند. این موسسات عمدتاً از طریق دوایر ملی یا دولتی خود سعی در تاثیرگذاری بر مباحث اروپایی دارند. این گونه نهادها گاه می توانند بسیار با نفوذ باشند.
    در شمار دستاوردهای برخی اتاق های فکر می توان به چند مورد از شناخته شده ترین آنها، از جمله اشغال عراق، خصوصی سازی تامین اجتماعی در شیلی، برقراری نظام چند مالیاتی در روسیه، اقتصاد مبتنی بر عرضه در دوران حکومت «رونالد ریگان»، خصوصی سازی اقتصاد انگلیس و... اشاره کرد.
    اتاق های فکر، ابزار قدرت
    پیچیدگی، تقابل وابستگی و رقم اطلاعات به دست آمده چندان زیاد و روزافزون است که تصمیم گیرندگان را وادار می سازد به شکلی گزینشی عمل کرده، درک درستی از داده های تکنیک، جامعه شناختی و تاریخی به دست آورند. در واقع، آنها باید با یک انفجار حقیقی اطلاعات در اشکال گوناگون (یادداشت های گروه های فشار، گزارشات نهادها، نظرسنجی های بیانگر انتظارات مردم، طرح مسائل فوق العاده تکنیک و...) مواجه گردند. بنابراین، تولید اطلاعاتی موثر، معتبر و قابل دسترسی در حداقل زمان ممکن، به یک الزام تبدیل گردیده است.
    یکی از برگ های برنده این اتاق های فکر سرعتی است که برای ارائه یادداشت ها و توصیه های خود به تصمیم گیرندگان به کار می گیرند. این موضوع به آنها قدرت بسیار می بخشد و ارتباطی بسیار نزدیک میان آنها و جهان سیاست برقرار می سازد. این امر که به ویژه در آمریکا بسیار مشاهده می گردد، ماهیت اتاق های فکر این کشور را متحول ساخته است. بنیان نهادن جلسات استماع که طی آنها اعضای کنگره به تحلیل ها و توصیه های کارشناسان گوش سپرده، به بررسی آنها می نشینند، به نشاندن قدرت تاثیرگذاری این ساختارها- که از نفوذ بسیاری در رسانه ها، و بنابراین توانایی فشار بسیار بر مقامات دولتی نیز برخوردارند- بسیار کمک کرده و اتاق های فکر آمریکایی را به چهره اصلی ترسیم دورنمای سیاسی این کشور مبدل ساخته است.
    این دسته از اتاق های فکر که «اتاق های فکر حمایتی» خوانده می شوند، به دلیل رقابت موجود در صنعت اتاق های فکر آمریکا، تمامی تلاش خود را بر جلب نظر عموم و سیاست گذاران متمرکز ساخته، گوی سبقت را در شکل دهی به افکار عمومی و اولویت های سیاسی، و تاثیرگذاری بر انتخاب های سیاسی از یکدیگر ربوده اند.
    تصمیم گیرندگان آمریکایی برای یافتن پاسخ مشکلات خود در روی آوردن به اتاق های فکر دریغ نمی ورزند. در واقع، توانایی اتاق های فکر از مسائل مربوط به امنیت و یا استراتژی بسیار فراتر رفته، کلیه وجوه زندگی آمریکایی- از سیاست های زیست محیطی گرفته تا تکنولوژی های نوین- را در برمی گیرد، به گونه ای که جداکردن سیاست آمریکا از نفوذ اتاق های فکر امکان ناپذیر به نظر می رسد.
    چرا که، چه چیز واشنگتن را هدایت می کند؟ اندیشه ها! چه کسانی اندیشه ها را پیش می برند؟ اتاق های فکر! چه کسی «خریدار» این اندیشه هاست؟ رئیس جمهور، کنگره، سنا، ارتش، کمیسیون ها، نهادها، شرکت ها و نیز رسانه ها که پیوسته در جست وجوی تحلیل ها و توصیه های این «مخازن فکر»ند! و در انتهای زنجیره نیز دیگر کشورها قرار دارند.
    حال، اندیشه ها چگونه انتشار می یابند؟ از طریق گزارش هایی مملو از آمار و ارقام که به عنوان مثال، از طرح دفاع موشکی حمایت می کنند و یا برنامه کمک به بی بضاعتان را زیر انتقاد می گیرند، یا انواع نشریات، سمینارها، کنفرانس ها، ستون های روزنامه ها و یا تلویزیون ها. چرا که در رقابت میان این موسسات مسئله ارتباطات نیز مطرح است.
    اندیشه ها همچنین به ویژه ازطریق آنها که تولیدشان می کنند، نیز انتشار می یابند. این برگزیدگان به ایجاد شبکه های همبستگی و قدرت پرداخته، بهترین ها از میان آنها سالی را در یک اتاق فکر و سال دیگر را به تدریس در دانشگاه می گذرانند، و فردا را در صدر شرکتی بزرگ و یا در وزارتخانه ای سپری می کنند. به این ترتیب، برحسب تغییرات سیاسی فردی مانند «دیوید چیو» جمهوریخواه از «رندکورپوریشن» به وزارت دفاع راه می یابد و یا «لین اسکرل» از «بنیاد ریزن» محافظه کار به پست بلندپایه وزارت کشور می رسد.
    اندیشه ها چه می شوند؟ به کار انتقاد و اصلاح اقدامات دولتی یا سیاسی می آیند، قوانین و یا تقسیم بودجه را الهام می بخشند، نظریه های ژئواستراتژیک نظامی، مالی و... را تغذیه می کنند،... بنابراین، در درازمدت انتخاب های آمریکا را شکل می دهند. اتاق های فکر همچنین گاه در خدمت ارزش های جمهوریخواه و یا دموکرات، لیبرال یا ترقی خواه قرار می گیرند. به طور کلی، از میان سیاست گذاران آمریکایی محافظه کاران به خوبی دریافته اند که برای رسیدن به قدرت به تحقیقات و توصیه های اتاق های فکر و حتی نفوذ آنها بسیار نیازمندند. همین امر اتاق های فکر آمریکایی را به ابزاری قدرتمند برای رسیدن به قدرت مبدل ساخته است. امروز، رقم اتاق های فکر محافظه کاران دو برابر بیش از اتاق های فکر دموکرات هاست.
    اتاق های فکر برای تحمیل و بسط و گسترش نفوذ خود ابزار گوناگونی را به کار می بندند. در آمریکا، برنامه های ریاست جمهوری یکی از قدرتمندترین این ابزار به حساب می آید. کاندیداهای ریاست جمهوری برای تهیه متون سخنرانی خود از این موسسات کمک می گیرند. به عنوان مثال، «جیمی کارتر» رابطه ای بسیار نزدیک با «کمیسیون سه جانبه» برقرار ساخته بود، «رونالد ریگان» اندیشه های خود را با همکاری «بنیاد هریتیج» می پروراند و «بیل کلینتون» با دقت تمام به توصیه های «موسسه سیاست پیشرفت» گوش می سپرد. معروفترین نمونه، نمونه «فرانکلین دی روزولت» است که برای تشکیل «اتاق فکر» و برنامه ریزی اصلاحات خود که با نام «نیودیل» بهتر شناخته می شود، از استادان بهترین دانشگاهها (به ویژه دانشگاه کلمبیا) بهره می گرفت.
    یکی دیگر از ابزار تاثیرگذاری بر سیاست در «منفعت دوجانبه» نهفته است. در واقع، اگرچه اتاق های فکر آمریکا قویاً درتعریف برنامه های سیاسی و اولویت ها برای انتخابات ریاست جمهوری سهیم اند، اما اعضای آنها نخستین کسانی هستند که از پست های خالی بهره مند می گردند. برخی از آنها نیز می توانند به عنوان مشاور به طور مستقیم با کاخ سفید همکاری کنند.
    به طور کلی، اتاق های فکر آمریکا کانال های نفوذی متعددی را به کار می گیرند که از جمله آنها برگزاری کنفرانس ها و سمینارهاست. و با این کار نیز دو هدف را دنبال می کنند: نخست آن که، اعضای کنگره را به مناسبت رویدادی اجتماعی و یا یک برنامه آموزشی گردهم می آورند، که این امر موقعیتی سیاسی برای کسب حمایت برخی تصمیم گیرندگان سیاسی فراهم می آورد. هدف دوم، تماس با برخی گروههای حرفه ای، دانشگاهیان و طیفی گسترده تر از روزنامه نگاران به منظور معرفی بهتر نهاد خود است.
    منابع مالی اتاق های فکر تاثیر ویژه این موسسات را بر برنامه های دموکراسی فاش می سازد. در واقع، مقدار این سرمایه گذاری ها از میزان استقلال و آزاداندیشی این اتاق ها خبر می دهد. برخی از بنیادها مانند «بنیاد فورد» که در زمینه حمایت مالی از اتاق های فکر- به ویژه «موسسه بروکینگز»، «بنیاد بیل و ملیندا» (گیتس) و یا «سازمان اوقاف لیلی» از میان مهمترین بنیادهای آمریکایی- سابقه ای طولانی دارد، مبالغی هنگفت در اختیار اتاق های فکر قرار می دهد. «اندرو ریچ»، رئیس «موسسه فرانکلین و الینور» و استادیار سابق علوم سیاسی در «سیتی کالج نیویورک»، رقم سرمایه گذاری 15 بنیاد آمریکایی از میان مهمترین ها را درسال2002 نزدیک به 137 میلیون دلار برآورد می کند. اما، این بنیادها صرفا دربرنامه هایی سرمایه گذاری می کنند که اتاق های فکر از پیش متعهد به اجرای آنها شده اند.
    تا چندی پیش، اتاق های فکر در دیگر کشورها «کپی»های کمرنگ اتاق های فکر آمریکایی به حساب می آمدند، به گونه ای که این عبارت صرفا در فرهنگ لغت آمریکایی یافت می شده است. اتاق های فکر را در کانادا، استرالیا، فرانسه و آلمان نیز می یابیم. گسترش این اتاق ها در سراسر جهان (آسیا، آفریقا) و به ویژه در اروپا از نیاز موجود در زمینه اطلاعات، شکل دهی، تصمیم گیری و کارشناسی حکایت دارد. اتاق های فکر اروپا تجارت و روش های کار اسلاف آمریکایی خود را به ارث برده اند، چرا که در اروپا نیز «بازار افکار» به شدت رقابتی و جنگ اندیشه ها به منابع مالی بسیار وابسته است. به رغم این تشابه، فضای سیاسی اروپا ویژگی های خاص خود را دارد که بر چگونگی عملکرد و موقعیت اتاق های فکر در فضای عمومی بسیار تاثیر می گذارد.
    دکتر «جیمز مک گان»، پژوهشگر «موسسه تحقیقات سیاست خارجی»، در پاسخ به این سوال که آیا اتاق های فکر اروپا باید همانند آمریکا نقشی فعالانه تر در تصمیم گیری های سیاسی ایفا کنند، هشدار می دهد: نگرش جانبدارانه ای که در واشنگتن جریان دارد، به سطحی از جنون رسیده است که اتاق های فکر به خدمت گرفته می شوند تا مهمات لازم را در نبرد میان «خوب و بد» تامین کنند!
    اتاق های فکر آمریکایی امروز علاوه بر بحران اقتصادی با یک بحران اعتماد گسترده نیز مواجهند. چرا که، به عنوان مثال، آن دسته از اتاق های فکر که به دولت «بوش» بسیار نزدیک بودند، به دلیل تصویری که از خود به عنوان کارشناسانی زیادی سیاسی، بسیار بانفوذ و به نوعی مسئول وضعیت کنونی آمریکا (که چهره این کشور را در جهان بسیار مخدوش و نامحبوب کرده است) ارائه داده اند، با بحران اعتماد و اعتبار روبرو گردیده اند.
    تجربه اتاق های فکر نومحافظه کار اگرچه شامل اکثریت این موسسات نمی شود، با این حال تاثیری منفی بر اعتبار آنها داشته است. و اگرچه هنوز پایان کار اتاق های فکر فرا نرسیده، اما شاید وقت آن رسیده باشد که در نظام اتاق های فکر تجدیدنظر شود.
    منابع: دیبریفینگ- ایریس- نون فیکسیون- اتود اوروپئن- ویکیپدیا- ولترنت- واپدیا- اوراکتیو- هوئیگ- لوپوئن- مدیا پارت- فارین پالیسی- پاری سوربون- ادیکاس- او اف ت ت- کرن- آلترانفو- موندیالیزاسیون.
    
    
 روزنامه کیهان، شماره 19734 به تاریخ 15/6/89، صفحه 12 (دریچه ای به جهان)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد